قورباغه ها

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و و قتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند : دیگر چاره ایی نیست .شما به زودی خواهید مرد . دو قورباغه حرفهای آنها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند تا از گودال خارج شوند. اما قورباغه های دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید چون نمی توانید از گودال خارج شوید ٬ به زودی خواهید مرد .
بالاخره یکی از قورباغه ها تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت .او بی درنگ به ته گودال پرتاب شد و مرد. اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد . بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار ٬ اما او با توان بیشتری برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد و بالاخره از گودال خارج شد.
وقتی از گودال بیرون آمد بقیه قورباغه ها از او پرسیدند : مگر تو حرفهای ما را نشنیدی ؟ معلوم شد که قورباغه ناشنوا است و در واقع او در تمام راه فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند.

*********

این داستان کیک زرد داره واسه خودش جالب می شه. بعد از همه تبلیغات و وعده و وعید و خبر خوش محمود بلا تو مشهد یک تکه از کیک زرد را تقدیم موزه آستان قدس کردند! بعد از آن هم به هر مناسبتی که پیش آمد عده ای جمع شدند و واسه خودشان کیک زرد پختند . اما معروف ترین آن کیک زرد ۱۱۴ کیلوئی بود که حتما به نیت ۱۱۴ سوره قران بوده (می بینید که تمام جنبه های زندگی رنگ الهی به خودش گرفته) که عکسهای مختلف آن در سایتهای مختلف منتشر شد اما این عکس را من قبلا ندیده بودم.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
علی دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:34 ق.ظ

قورباغه - شاید ووقتش نشده بود که بمیره! وگرنه شایدخودشون ترورش میکردن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد