امامزادگان(۳)

موضوع امامزادگان را پی می گیریم و این بار از جهتی دیگر به آن می نگریم . گرچه خود نیز سید هستم پرداختن  به این موضوع بدور از هر تعصبی مطلوب به نظر می آید. مطالب اقبال آشتیانی در خصوص واقعیات امامزاده ها در متون دیگر کمتر و یا بندرت دیده می شود هرچند امروزه این مطالب با واقعیات بیشتر نزدیک است.اما در خصوص سادات و وضعیت اجتماعی آنها بعنوان یک طبقه و گروه خاص روایات مختلفی وجود دارد.

سید به معنی آقا و سرور در زبان عربی است که سابقه اش به خاندان بنی هاشم برمی گردد. (آنچه امروز رواج دارد سادات را فقط به ائمه نسبت می دهند) بنی هاشم یکی از طایفه های مهم قریش بودند که به عفت، استغنا، عزت و شجاعت مشهور بودند و با رسالت محمد (ص)، این عزت و شرف شکل و رنگ بیشتری یافت و از همان زمان رسول اکرم، خاندان بنی هاشم جزو سادات مطرح شده اند حتی گفته می شود بنی عباس که زمانی حاکم مسلمین بودند ( ازجمله هارون  و امین و مامون و...) جزو سادات قرار داشتند و مدح های فراوانی از شعرا در این زمینه موجود است که به هاشمیات معروف است و همواره در طول تاریخ شیعه نیز خاندان و طایفه های هاشمی از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردار بوده اند. در زمان خلفای راشدین نیز سهم خاندان بنی هاشم از همه بیشتر بوده است حتی ذکر شده که در صلحنامه امام حسن با معاویه بر این مسئله تاکید شده است!

اما غیر از این منزلت اجتماعی، نصفی از خمس مسلمانان باید به سادات فقیر داده شود و سهم سادات در خمس هر شخص باید محفوظ باشد که می تواند توسط امام یا مرجع و یا با اذن او خرج شود. – صدقه بر سادات حتی فقیر حرام است و زکات در شرایط مخصوصی بر سادات تعلق می گیرد – تا می رسیم به برخی عقاید عرفی که  همیشه سیدها از جایگاه و حرمت زیادی در عامه مردم برخوردار بوده اند، در زمانی که تعدادشان کمتر بوده، به عنوان امامزاده مطرح بوده اند  و  این که در قیامت اجدادشان حتما به کمکشان می آیند -  همسر گرفتن از سادات اهمیت زیادی دارد – جلوی آنها نباید راه رفت – رگ سیدی در هر سیدی وجود دارد و نوعی عصبیت و غیرت در او موجود است که ممکن است  مثلا در چهارشنبه ها حتی زیادی عصبی شوند – شال سبز، عمامه سیاه برای روحانیون، عیدی در عید غدیر و...

 

در کل از نظر عقلانی و حتی دینی،به نظر می رسد  که سید بودن صرفا و به تنهایی فضیلتی نباشد خصوصا در این طی قرون گذشته با گسترش مفهوم حقوق بشر و شهروندی و اهمیت زیاد برابری، پذیرش این مفهوم که یک نفر به علت اینکه سید است یا اجدادش بنی هاشم هستند، باید دارای حقوق بیشتری باشد به هیچ وجه پذیرفتنی نیست! در روح دین و مذهب اصیل نیز اصل، ارجحیت بر اساس تقوا و ایمان است نه خاندان و نسب! در زندگی روزمره ما نیز علیرغم حضور بعضا فعال اعتقادات ماورایی به سادات و شفا  دعای آنها و... در نزد عوام یا نوعی دینداری قشری، سید بودن اهمیتش رو به افول است! برخی سادات کلمه سید را اول اسمشان نمی آورند یا توجهی به آن ندارند و می توان گفت این مورد از جمله مواردی است که ناشی از فرهنگ قبیله ای و سنتی  ما بوده و با زندگی شهر نشینی کم کم رو به خاموشی است و فارغ از مسئله خمس و صدقه که بحث سید بودن هنوز در فقه ما حضور فعال دارد، در زندگی شهری و در جامعه مدنی تنها خاصیت سید بودگی این است که  اصل و نسب فرد معلوم باشد مثل برخی اشراف و اعیان بریتانیایی. آخر و عاقبتش هم بماند برای همان آخر و عاقبت!

 

ارزش و اعتبار و منزلت و پرستیژ اجتماعی یک سید گرچه شاید به خاطر سید بودن در برخی مواقع تحت تاثیر قرار گرفته، اما این که یک سید به این علت بر دیگران فضیلت و برتری داشته باشد را نباید و شاید نمیتوان پذیرفت.

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا قراباغی چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:43 ب.ظ

سید عزیز، من سید نیستم، ولی نمیدونم چرا رگ سیدی دارم! راستش حرف های صادقانه تو، وقتی آدم در نظر بگیره که خودت هم امامزاده هستی، خیلی دلنشینه. ولی نمیدونم چرا نوشته تو رو در این مورد می خونم، غصه ام می گیره. آره، می خوام باهات مخالفت کنم. درسته که ما قرن بیستم رو هم پشت سر گذاشتیم و نمیتونیم به اشرافیت و به اصالت خون عقیده داشته باشیم، ولی حتماً یه دلیلی داره که اینقدر دوستت داریم. یه چیزی هست که به دختر دادن به سید افتخار می کنیم. وقتی عید غدیر شما ها رو می بوسیم، از ته دل می بوسیم، نه به خاطر عرف و عادت. میخوام بدونم اون چیه؟
اهل تسنن، اصلاً میگن نماز خوندن توی قبرستون (مقبره ائمه علیهم السلام یا امامزاده ها)، یه جور بت پرستیه. میگن نماز اونجا قبول نیست. ولی میدونی شیعه ها چه خودکشی میکنن برای قبرستون بقیع. میدونی توی مشهد و قم و کربلا و نجف، زائرها چه درددلی میکنن با کسانی که بهشون عقیده دارن، و میدونی که اونها بت پرست نیستن.
اهل تسنن اصلاً به قبر عقیده ندارن. فقط محل دفن دختر پیغمبر نیست که نامشخصه. اهل تسنن اصلاً قبری از بستگان خودشون هم باقی نمیذارن و به جز مسجدالنبی، هیچ جایی نیست که از کسی قبری نگه دارن. ولی ما که به زیارت اهل قبور میریم، نادون نیستیم، احمق نیستیم و یه جور ارتباط با خودمون، با عواطف و خاطرات و باورهامون برقرار می کنیم.
اهل تسنن میگن سجده بر مهر حرومه. میگن این هم یه بت پرستی و معبود قراردادن سنگه. ولی کسی که پیشونی خودش رو روی تربت کربلا میذاره، جداً بت پرست نیست. درسته که اون یه فرد رو یا یه شیء رو واسطه میکنه، ولی من فکر میکنم همون احساسی رو داره که حضرت رسول، موقع بوسیدن حجرالاسود داشته.
البته اگه کسی میتونه خدا رو کاملاً مجرد عبادت کنه و هیچ واسطه ای رو نمی پذیره، من اشکالی بهش نمیتونم بگیرم. فقط میدونم و حس میکنم که مهر و امامزاده و سید، تضادی با عقلانیت نداره. انسان میخواد زیبایی رو توی یه چیزی ببینه. یکی گل رو می بینه، یکی محسمه و نقاشی رو، و یکی اونقدر مجرد هنر رو می فهمه که توی ذهنش از یه موسیقی که حتی نمی شنوه، لذت میبره. ولی به هر حال یه چیزی رو مجسم میکنه. حتی اگه فقط نت موسیقی باشه.
تو سید عزیز، همون نت هستی! و چقدر زیباست سید بودن. و چقدر سنگینه مسؤلیت سید بودن!

محبوب پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 ق.ظ

سلام. فروتنی شما قابل تحسینه. به نظر من هم اینکه آقای قره باغی شما رو دوست دارند و از همنشینی با شما بعنوان سید لذت میبرند ( به همین دلیل هم خصوصیات خوب شما رو به همه تعمیم میدهند) مربوط می شه به شخصیت خود شما و اینکه این رو مریوط میدونند به سید بودن به دلیل باورهایی است که با ما بزرگ شده و در ضمیر ناخود آگاه ما حک شدند. انسانهای خوب و نا خوب در همه اقشار وجود دارندو چه بهتر که آنسانهای وارسته ای مثل شما مفتخربه داشتن اعقابی والا مقام باشند.

خود را لایق این همه لطف و عنایت نمی بینم.
این عناوین و القاب زیبایند فقط و فقط بخاطر آن پیشینه و ریشه آنها ( با فرض آنکه ریشه ها درست باشند و به خاندان مغول برخورد نکنند) آنچه برای ما مانده یدک کشیدن آن است همچون عنوان مسلمانی ما
سطحی نگری در اینجا سم مهلکی است که تمام داشته های انسان را از بین خواهد برد .
چه مسلمانانی که از ما شیعه تر ند و چه شیوخی که سید تر از هر سیدی هستند.
بازهم از حسن نظر شما سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد