خوابگاه دانشجوئی

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد

احسان تورا شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر موئی

یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

 

********

به میمنت و مبارکی این ایام فرخنده ، به وبلاگم استراحت دادم تا یه نفسی بکشه.خودمان که استراحت نداریم. خانم و بچه ها هم که حسابی شرمندمان کردند و جشن 4 نفره ای راه انداختند و برخی از احتیاجاتم را  بصورت کادو پیچ شده تحویلم دادند .

 

آره آره

دوسش داره

هر روز هر شب

فکر یاره

0

0

بچه ها : بابا باید ... از .... نترسه

من : سربه سر منه پیرمرد نذارید ، با این سن و سال و این محاسن ، این حرکات از ما گذشته!

 

****

همه چیز برعکسه ، برای گذشت یک سال از عمرمان که ثانیه ثانیه اش گرانبهاست و چه بسا عمده آن به بطالت گذشته ، جشن می گیریم و خوشحالیم از این که تعداد شمعهای روی کیکمان بیشتر شده است.

 

*********

این هفته که گذشت ، هفته خوابگاه دانشجوئی بود. اما انعکاس گسترده ای در  رسانه ها نداشت . اگر اقدامی می شد تا خاطرات خوابگاههای دانشجوئی در جائی گردآوری می شد ، مجموعه ای خواندنی پدید می آمد که هموار ماندگار می ماند. به نظرم در هر شرایطی بگذرد شیرین و بیاد ماندنی است . شاید چون به خودم خیلی خوش گذشته اینگونه برداشت می کنم ولی صرفنظر از همه اینها گفتن از سختی ها و دردسرهایش نیز مفید خواهد بود . شاید در آینده فرصت کنم و برخی از آنها را برای ثبت در تاریخ!!! اینجا بنویسم .