عارف قزوینی
روزگاری با مولوی که در واقع عمامه ای کوچک بوده و نوعی روشنفکری صاحب آن را نشان می داده است به این طرف و آن طرف می رفته ؛ می زده و می خوانده است. با این حال ایرج به او توصیه می کند:
بیـــــا عارف بکن کــاری که گویـــم تو با من دوستی؛ خیر تو جویـم
اگر خواهی که کارت کـــار باشــــد همیشه دیگ بختت بار باشـــــد
دو زرعی مولــــوی را گنـــده تر کن خودت را روضه خـوانی معتبر کن
چو ذوقت خوب و آوازت ستودست سوادت هم اگر کم بود؛ بودست
عموم روضه خوانها بی ســـــوادند تورا این موهبت تنــها ندادنــــــد