سال ها پیش در شهر مورچگان یک روز صبح هنگامى که یکى از مورچه ها با صداى قوقولى قوقوى خروس سحرى از خواب ناز برخاست، متوجه شد که یک قوز بزرگ درآورده است. از آن روز همه اهالى شهر مورچگان او را به همدیگر نشان مى دادند و او را «مورچه قوزى» نامیده بودند. هنگامى که در خیابان راه مى رفت، بچه مورچه هایى که فوتبال گل کوچک بازى مى کردند، به محض دیدن او دست مى زدند و مى گفتند: «هوهو، مورچه قوزى، هوهو، مورچه قوزى!»
او که کم کم به سن ازدواج رسیده بود، هر جا که خواستگارى مى رفت با پاسخ منفى خانواده دختر مورچه مواجه مى شد. این مسئله این قدر در روحیه لطیف او تاثیر گذاشته بود که تصمیم گرفت، هر جور که هست قوز خود را معالجه کند. ابتدا با کلى دردسر و چندین ماه در نوبت ماندن و پرداخت زیرمیزى به منشى موفق به دیدار یکى از معروف ترین پزشکان متخصص قوزولوژى شد. دکتر به او گفت: «مشکل شما یک راه حل بیشتر ندارد، آن هم جراحى است. شما باید ابتدا دو میلیون به حساب بنده واریز و به «کلینیک تخصصى جراحى قوزباز» بنده مراجعه و تحت عمل جراحى قوز باز قرار بگیرید. البته قبل از آن باید شخصاً شما را قوزوسکوپى کنم تا از میزان پیشرفت قوز آگاه شوم!»
مورچه قوزى بیچاره که اینقدر پول نداشت به یک متخصص قوزولوژى دیگر مراجعه کرد. پزشک دوم به او گفت: «به شما گفته اند جراحى قوز باز؟ این عمل کاملاً در دنیا منسوخ شده است. مشکل شما یک راه حل بیشتر ندارد، آن هم قوزکتومى یا برداشتن قوز به روش لاپاراقوزى است که این عمل فقط در «کلینیک تخصصى قوزکتومى» بنده انجام مى گیرد. لطفاً ابتدا دو میلیون به حساب بنده واریز و...» مورچه قوزى ناامیدتر از قبل به پزشک دیگرى مراجعه کرد. پزشک سوم پس از معاینه به او گفت: «قوزکتومى آن هم به روش لاپاراقوزى؟ واقعاً نمى دانم این پزشکان کجا درس خوانده اند؟ نخیر جانم، مشکل شما یک راه حل بیشتر ندارد، آن هم خرد کردن قوز با دستگاه پیشرفته «قوزشکن MK2» است که در «کلینیک تخصصى قوزشکن» بنده انجام مى گیرد. شما باید ابتدا ...» مورچه قوزى حکایت ما که کاملاً حیران و سرگردان شده بود به پزشک دیگرى مراجعه کرد، پزشک چهارم به او گفت: «قوزشکن؟ به هیچ عنوان، شما اصلاً به هیچ گونه عمل جراحى احتیاج ندارید، امان از دست این جراح ها که تا بیمار سلام مى کند، چاقو را آماده مى کنند، نخیر، خوشبختانه قوز شما از نوع قوز هاى درمان پذیر با دارو است. شما باید از داروخانه اى که منحصراً این دارو را وارد مى کند، داروى ضدقوز «قوزو یاسین فورت» را تهیه و براى checkup هر ۱۵ روز به من مراجعه کنى تا با دستگاه «قوزومتر» میزان کاهش ۱۵ روزه قوز را اندازه گیرى کنم، البته به علت گرانى دستگاه و فیلم هاى مخصوص قوزومترى کمى هزینه ات زیاد مى شود؟!»
مورچه به سفارش یکى از دوستانش به یک دکتر علفى هم مراجعه کرد که به او جوشانده گیاه قوزبر را توصیه کرد که پس از دم کردن و نوشیدن یک قورى از این جوشانده به اسهال مبتلا شد! زندگى پررنج مورچه قوزى حکایت ما همچنان ادامه داشت، تا اینکه یک روز به او خبر دادند که یکى از همکلاسى هاى سابقش که خارج زندگى مى کرده پس از سال ها اقامت در خارج از کشور به وطن بازمى گردد. تصمیم گرفت براى استقبال از او به فرودگاه برود و از او کمک بخواهد. دسته گلى خرید و به فرودگاه رفت، هنگامى که دوستش از گمرک مرخص شد، به محض دیدن مورچه قوزى او را به آغوش کشید، او که از همه چیز و همه جا سال ها بود بى خبر بود، هیجان زده به مورچه گفت: «هلو، چطورى پسر؟ چرا قوز کردى؟ صاف بایست و محکم زد پشت مورچه قوزى» و به این ترتیب به همین سادگى قوز مورچه قوزى رفت تو! و پس از سال ها رنج و محنت به زندگى عادى بازگشت. پس از آن اهالى شهر مورچگان همه او را «مورچه بى قوز» صدا مى کردند!!
شهرام جوادى نژاد
خیلی داستان قشنگ و آموزنده ای بود ٬مخصوصا برای ما که فکر می کنیم همه راه ها به رم ختم می شه و برای حل مشکلاتمان دست به دامن این و آن می شیم