شب هفت احمد بورقانی

ظهر علی آقا، دوست عزیزم، زنگ زد که که امروز شب هفت بورقانی است.روز تعطیل بود و فرصتی برای ادای وظیفه ، وقتی به مسجد فاطمیه رسیدم خاطره های گذشته دور برایم زنده شد.مسجدی با دو در همیشه باز، سر راه مدرسه دیهیم، همان مدرسه ای که بورقانی در آن درس خوانده بود، از یک در آن وارد می شدیم و از در دیگر خارج، حیاط بزرگ آنرا دوست داشتیم. در حالیکه وارد حیاط مسجد می شدم عبداله نوری هم رسید، کمی پا وا گرفتم تا پشت سر او بروم.جلوی شبستان در یک راسته اقوام بورقانی و در راسته دیگر اصحاب روزنامه نگار و سیاسون ایستاده بودند محسن آرمین، هادی خانیکی،عیسی سحر خیزو میردامادی، کروبی هم کنار در ورودی روی یک صندلی داخل شبستان نشسته بود.با اینکه اول وقت بود ولی مسجد پر بود و در طول مراسم چندین بار مردم را بلند کردند تا جلوتر بیایند بلکه جا باز بشه با این حال عده زیادی در حیاط مسجد درآن سرما ایستاده بودند. رضا برادر جانبازش مرثیه ای سوزناک خواند و پدر در گوشه ای اشک می ریخت. موقع سخنرانی اومدم تو حیاط مسجد، تاجزاده و خانم محتشمی پور در حلقه ای مشغول صحبت بودند، سخنران مراسم هم که مجری او را حجت الاسلام باقری معرفی کرد  می خواست یه چیزی بگوید اما نمی گفت، آنقدر تلاش کرد تا با زبان بی زبانی رساند که اوضاع جامعه خراب شده و اخلاقیات از بین رفته و به راحتی آبروی مردم را در کوچه و بازار می برند تا عده ای به قدرت برسند که اشاره ای بود به اوضاع و احوال اخیر، ویژه نامه ای را هفته نامه شهروند امروز به مناسبت بورقانی بنام " غم احمد " چاپ کرده بود که بین مردم توزیع می کردند که مجموعه آثاری از افراد مختلف درباره درگذشت این چهره فرهنگی بود.

کل مطالب 15 صفحه را خواندم، و هرچه می خواندم بیشتر تاسف می خوردم.نه برای او که رفت، که با شرایط فعلی نجات یافت بلکه برای ما و جامعه ما که توان جذب این گونه افراد را نداریم و دچار روزمرگی های خود شده ایم.

دراکثر نوشته ها به مشکلات دو ساله اخیر او که برایش ایجاد کرده بودن اشاره داشتند ، گوئی فشاری مضاعف بر قلب ناتوانش وارد شده بود چرا که او همه چیز را در خود فرو می ریخت و از کسی گله و شکایت نمی کرد.

تاجزاده در مطلبش آورده

 "بعد از مجلس ششم من و بورقانی در کتابخانه ملی مشغول به کار شدیم،وقتی احمدی نژاد رئیس جمهور شد اشعری را به ریاست کتابخانه ملی منصوب کرد و او درخواست کرد چون ریاست جمهوری به خدمات ما نیاز دارد کتابخانه ملی با ما تسویه نموده پرونده ما را به ریاست جمهوری بفرستد.وقتی به مدیر کل کارگزینی ریاست جمهوری مراجعه کردیم پاسخ شنیدیم ریاست جمهوری به خدمات شما نیاز ندارد! بنابراین یا مرخصی بدون حقوق بگیرید یا یه جائی را برای کار پیدا کنید تا به انجا مامور شوید.وقتی سوال کردیم اگر به ما نیاز نداشتید چرا به ماموریت ما در کتابخانه ملی خاتمه دادید؟ پاسخ سکوت بود

با این همه پرونده ای برای بورقانی بخاطر هزینه بیست میلیون تومانی زمان معاونت مطبوعاتی اش تشکیل دادند و او را یکسال از حقوق دولتی محروم کردند."

 

بذر خیالی که پا می گیرد

درختی می شود و در مغز جوانه می زند

کلمات دنبال لبانی می گردند که فریادشان کنند

درد در ژرف آدمی

این دخمه دیرین صخره های عظیم سقوط می کند

قرون و اعصار

سنگ قبری برای فصول

دقایق فشرده و سنگین در ژرف آدمی

خشکی ها، شن ها، صخره های صیقل خورده از ثانیه ها

سنگ های خرد شده زیر دقایق بی دندان

دقایق غبار شده زیر دندان قرون گرسنه

شما چیزی بگوئید

کوزه های شکسته

سفال ها

فروشندگان در غبار

شما چیزی بگوئید

                                         اوکتاویو پاز

قرنطینه زنان ...

در حالیکه این روزها دستگاه ولایت سنجی و سنجش التزام عملی به اسلام با تمام توان مشغول به کار است و دائم زمان آن را تمدید می کنند تا مبادا حقی از کسی پایمال بشه، در جائی دیگر از این مملکت در جشنواره ای که عنوان بین المللی را یدک می کشه تصویر دگرگون شده ای از یک زن را در فیلم قرنطینه به نمایش گذاشته اند.

در حالیکه روزنامه جهان صنعت چند روز پیش همین تصویر را برگرفته از سایت هنوز چاپ کرده بود امروز سایت تابناک با ارائه تصویری محو از آن بلافاصله سراغ مراجع عظام رفته و کسب تکلیف کرده است و در این میان دو نظر را بیشتر چاپ نکرده، معلوم نیست که از دیگران هم کسب تکلیف کرده اند یا خیر و اگر شده چرا جوابهای دیگر منظور نشده است به هر حال نظر هر چه باشد در این دوره زمانه که چکمه پوشی نشانه تبرج است اگر فردا روز ، همین تابستان آینده ، زبونم لال، دخترها با همین شکل و شمایل خاطره حاتمی بیایند تو خیابون چی میشه؟ یادمان باشد احمدی نژاد فرموده بودند که نباید به موی سر دختر و پسرها کاری داشته باشیم اما اگر دختر کچل بود  بازهم می توان کاری نداشت؟

 

بیاد احمد بورقانی

امروز علاقمند بودم تو مراسم تشییع احمد بورقانی شرکت کنم.اما برنامه های کاری اجازه نداد. سر ظهر تو مسیر برگشت رفتم طرف منزلش، تو خیابان نظام آباد نزدیک مسجد فاطمیه، این محله برایم خیلی آشناست زمانی دور منزلمان تو این محل بود. کوچه شلوغ بود، تازه از تشییع برگشته بودند. فاتحه ای خواندم و برگشتم.

بورقانی را دوست داشتم چون فردی موثر ، هر چند کوتاه، در دوران شکوفائی مطبوعات بود.دورانی که زمستان قطبی اش خیلی زود فرا رسید و امیدی هم به خاتمه آن وجود ندارد. روحش شاد

عشق کار

دیدن کسانی که کارشان را با عشق و علاقه انجام می دهند چه زیباست. شاید آن کار از دید ما زیاد جالب نباشه و هیچ علاقه ای هم به آن کار نداشته باشیم ولی همین اندازه که می بینیم فرد با جدیت به کارش می پردازه انکیزه و علاقه در اطرافیانش ایجاد می کند.

امروز این حس در من بوجودآمد. بخاطر یه مشکل مالیاتی قرار شد مشاور مالیاتی شرکت لایحه دفاعیه ای برای هیات حل اختلاف مالیاتی تهیه کند، امروز پیش نویس لایحه ارائه شد و مشاور مربوطه با حس خاصی متن 7 صفحه ای لایحه اش را بند به بند خواند و به تفصیل توضیح داد و مستنداتی را هم که جمع آوری کرده بود یک به یک ارائه کرد. در حالیکه این اختلاف مالیاتی خیلی اذیتمان کرده و هیچ علاقه ای به پرداختن به این موضوع نداشتم و اصلا از شرکت در این جلسه هم خوشم نمی آمد بااین حال شور و علاقه این مشاور که جوان هم نیست که بگوئیم انرژی زیادی داره و حق الزحمه اش نیز قابل توجه نیست ولی با شور و حال خاصی کارش را ارائه داد که جذاب بود. همیشه از دیدن این گونه افراد و کار کردن با آنها لذت می برم.

 ****

پ ن. بازهم ببخشید که مراجعه فرمودید و این دو خط نوشته ناپیدا بود.