از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل، گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهایست که قربانیات کنند
بسیار زیبا و پر معنا بود.
خیلی زیبا بود.
فقط ایکاش در زیر شعرها به خالق اثر هم اشاره می کردی!
کاملا حق با شماست و می بایست امانت داری کرد
این شعر زیبا از آقای فاضل نظری است
چقدر پر احساس و پر معنا بود