آب طلب نکرده

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند 

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند 

پوشانده‌اند صبح تو را ابرهای تار 

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند 

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند 

این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند 

ای گل‌‌، گمان مکن به شب جشن می‌روی 

شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند 

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست 

از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند  

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست  

گاهی بهانه‌ایست که قربانی‌ات کنند

نظرات 3 + ارسال نظر
سید احسان شنبه 23 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:22 ب.ظ

بسیار زیبا و پر معنا بود.

وحید پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:27 ق.ظ

خیلی زیبا بود.
فقط ایکاش در زیر شعرها به خالق اثر هم اشاره می کردی!

کاملا حق با شماست و می بایست امانت داری کرد
این شعر زیبا از آقای فاضل نظری است

ساغر پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:43 ب.ظ

چقدر پر احساس و پر معنا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد