در حسرت پرواز


دیروزهواپیمای غول پیکر ایرباس ۳۸۰ A به پرواز درآمد.آنچنان با عظمت و زیبا بود که چشم ها را خیره می کرد.تولید این هواپیما که عمدتآ یک شاهکار طراحی و مهندسی تلقی می شود یک دهه طول کشیده است وباعث مشاجره فراوان بین اروپا و آمریکا شده است .
بعید می دانم عمر ما کفاف دهد که پرواز آنرا در ایران شاهد باشیم.البته ممکن است با آرم هواپیمائی امارات ببینیم اما با نام ایران هرگز.حالا این پیشکش مدلهای پائین تر از آنرا باید برویم بصورت دست دوم از آفریقا و سریلانکا بخریم.
یکی از مدلهای دست دوم آن پریروز بعد از بلند شدن موتورش آتش گرفت و مجددآ به مهرآباد بازگشت.این بعد از آن سانحه هواپیمای ساها بود.
دیروز هم یک هواپیما تو فرودگاه یزد بعلت آسیب دیدن لاستیکهایش نتوانست بلند شود.
فردا......خدا می داند.
کارشناسان گفته اند بعلت تحریم آمریکا در هواپیماهای بوئینگ ایران از قطعات دست دوم استفاده می شود.
آخر این کدام انسان بی وجدانی است که اجازه می دهد با جان مردم اینگونه بازی شود.بر روی ماشین که چهار چرخش روی زمین است به هنگام تعمیرات از لوازم دست دوم استفاده نمی شود ؛هواپیما که جای خود دارد.

البته اعتقاد بر این است که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. بعضی از مفسرین بر این نظر هستند که منظور از غلط در اینجا «اشتباه» است.
یعنی آمریکا هیچ اشتباهی نمی تواند بکند.

صورتی چرک


هر ساله با شروع فصل گرما حکومت گران ما نگران پوشش خانمها می شوند.امسال هم نیروی انتظامی اطلاعیه خود را زودتر از سالهای قبل صادر نمود.
کسانی که این اطلاعیه خطاب به آنها صادر می شود که هیچ توجهی به آن ندارند پس لازمه صدور آن     چیست؟ صرفآ انجام یک کار که بعهده آنها گذاشته شده است.
در عمل ثابت شده چه صدور این گونه اطلاعیه ها و یا ایراد موعظه از بلندگوهای مختلف و یا حتی برخوردهای قهرآمیز نتیجه ای طی ۲۶ سال گذشته نداشته است.
دو سال قبل علیه رواج مانتوهای کوتاه سروصدائی به پا خاست و حتی عده ای نیز به چندتا از مانتو فروشی های میدان هفت تیر حمله کردند.بعد اطلاعیه ای پشت شیشه مانتو فروشیها نصب شد که فروش این گونه مانتوها را ممنوع کرده بود.البته بعدآ هیچ نهاد و ارگانی مسئولیت این اطلاعیه را به عهده نگرفت.
طنز این موضوع آن جا بود که کوتاه بودن اندازه مانتو امری نسبی است که به اندازه قامت شخص بستگی دارد .
البته با ظهور مجلس پر برکت هفتم و تصمیم آنها برای ارائه الگوی لباس ملی و اینکه خود را محق می دانند تا در ریزترین مسائل شخصی آحاد جامعه وارد شوند بعید نخواهد بود که ضمن تعیین مدلهای قانونی لباس ؛ اندازه و تنگی و گشادی لباس افراد را نیز تصویب کنند.
چند وقت پیش برای دیدن یکی از بستگان که بعلت بیماری در بیمارستان بقیه الله بستری بود به آنجا رفتیم.ابتدای ورودی بیمارستان برای آقایان و خانمها تفکیک شده بود.
کلیه خانمها به هنگام ورود به لحاظ پوشش کنترل شده و در صورت نداشتن چادر چادری به آنها داده می شد وسپس اجازه می یافتند تا داخل محوطه بیمارستان شوند.
حال هدف از این کار چی بود نمی دانم.آیا با این کار می خواهند چادر را در بین مردم رواج دهند ویا اینکه محیط این بیمارستان نیز همانند زیارتگاهها مکان مقدسی است که خانمها می بایست  با چادر حضور یابند.(البته لزوم چادر سر کردن در زیارتگاهها نیز خود جای سوال دارد ).
نکته ای دیگر اینکه معلوم نیست این چادر بر سر چه کسانی بوده و این گونه دست به دست  می دهند تا مراجعین وارد محیط آلوده ای چون بیمارستان شوند.

هر چه باشد مردم بدون توجه به اینگونه مسائل دنبال کار خود هستند.امسال هم رنگ
 صورتی چرک مد است .و هر مغازه ای را نگاه می کنی رنگ غالب لباسها این است و خانمها نیز آنرا می پوشند .البته اگر علما !! تصویب نکنند که همه باید مانند داخل ادارات تو سطح شهر هم سیاه بپوشند.

ربیع



نور نبوی عرض و سماءرا پرکرد                              از مأزنه نامش همه جا را پرکرد
در هفدهم ربیع با عطر بـــــهار                              گلبوی محمدی(ص) فضا راپرکرد

خانه دوست


نرسیده به کاشان از راوند جاده ای منشعب می شود که با طی۲۰ کیلومتر به مشهد اردهال می رسیم.در صحن امامزاده سلطان علی بن محمد باقر سنگ نوشته ای را می بینی که روی آن نوشته شده :

به سراغ من اگر می آئید
نرم و آهسته بیائید
 مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهائی من


 این جا آرامگاه شاعر و هنرمند نوپرداز ایرانی سهراب سپهری است. چند سال پیش به همت فرمانداری کاشان و عده ای از هنرمندان نماد یادبودی جهت پاسداشت منزلت این شاعر ساخته شده بود و برای نصب به این مکان آورده اند اما متولیان امام زاده و گروهی خاص مانع از این کار می شوند علت جلوگیری ایشان نیز آن بود که اعتقاد داشتند نصب این یادمان باعث تحت الشعاع قرار گرفتن منزلت امام زاده می شود.

 خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
"نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از باغ خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمان می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی خانه دوست کجاست؟