آواز گنجشکها و بخار شور

فیلم آواز گنجشکها را حتما ببینید. بسیار ساده از سر زندگی صحبت می کند. خیلی از مسائلی که نئوری آن را ممکن است همه ما خوانده یا شنیده باشیم به زیبائی به تصویر کشیده است.  بعد از بید مجنون که کمی مجیدی در آن غلو کرد این فیلم بسیار دلنشین است. اگر فرصت کنم دوباره آن را خواهم دید.

*************

همه جا بخار گرفته! و یا بدون بخار نمیشه زندگی کرد. الان در هر خانه ای یک دستگاه "بخار شور" لازم و حیاتی است. وقتی هم یک چیزی مد میشه و سر زبونا می افته به یکباره از نان شب واجب تر می شه.

از جلوی اغلب مغازه های لوازم خانگی که رد میشی  رو یه کاغذ نوشته ، "بخار شور " رسید. خوب خانمهای محترمه وقتی متوجه بشوند که وسیله ای اومده که با بخار 180 درجه کف سرامیک سالن را برق می اندازه و شیشه ها و دیوارها  ( که تا حالا آقایون تمیز می کردند) با یک حرکت پر بخار مثل آینه میشه ، ناخودآگاه برای خلاصی از این زندگی فلاکت بار مصصم به خرید آن می شوند. 

شرکتها هم با مارکهای دلونگی، کن وود، بیم و چند تای دیگه معرف این وسیله شده اند هر کدومشون هم کلی تبلیغات به همراه دارند.چه میشه کرد برای ادامه زندگی می بایست به تمام وسایل مجهز شد.

****

یکی از هموطنان نازنین با یک پاکت خیار رفت تو یه مغازه پرسید: آقا خیار شور داری؟

مغازه دار: بله

آقاهه: پس این خیارها  را هم واسه من بشور.

سهم زنان در پیشرفت آقایان

 

می‌گویند زن‌ها در موفقیت و پیشرفت شوهرانشان نقش بسزایی دارند. ساعد مراغه‌ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود:

زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم... اما وی با بی‌اعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!»
گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافه‌ایی حق به جانب...
باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!»
شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو...؟!»
شدیم وزیر امور خارجه گفت «فلانی نخست وزیر است... خاک بر سرت کنند!!!»
القصه آنکه شدیم نخست وزیر و این بار با گام‌های مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد.
تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت:
«خاک بر سر ملتی که تو نخست وزیرش باشی!!!»

سینما جمهوری

شاید باورش سخت باشد که حادثه سینمای جمهوری را به دعوت از خاتمی ارتباط دهیم. اما وقتی به سوابق ذهنی و تاریخی خود مراجعه کنیم خواهیم دید که همواره گروهی خاص برای دستیابی به اهداف خود به هر وسیله ای متوسل می شوند.

یک خبر جالب از العربیه

یک زن 50 ساله اهل عربستان سعودی به علت این که شوهرش صورت بند او را هنگام خواب از صورتش برداشته، درخواست طلاق کرده است. این زن علت جلوگیری از برداشتن نقاب توسط همسرش را یک رسم قبیله‌ای عنوان کرده که در یکی از روستاهای عربستان به نام خمیس موشیت مرسوم است. گفته می‌شود شوهر این زن با ابراز پشیمانی و تاسف، ابراز داشته که دیگر هرگز دوباره این کار را انجام نمی‌دهد.
طی دهه اخیر این اولین باری نیست که چنین اتفاقی می‌افتد و قبلا در چندین مورد چنین اتفاقاتی رخ داده است.
به گزارش العربیه، در موارد دیگری، شوهر یک زن بعد از 10 سال که زنش اجازه دیدن صورتش را نداده بود، خواست که صورتش را ببیند که با مخالفت شدید همسرش مواجه شد.
در نمونه ای دیگر ، شوهر یک زن سعودی به او هشدار داد چنانچه نگذارد صورتش را ببیند، با شخص دیگری ازدواج خواهد کرد، اما همسر این مرد در جواب گفت: این امر حتی از جدایی هم مهم تر است.

یک زن دیگر نیز تا 70 سال اجازه نداده بود فرزندان و شوهرش صورت او را ببینند. وی در جواب این سوال که چرا نمی‌گذاری شوهرت صورتت را ببیند؟ گفت: ازدواج برای عشق است نه صورت!  

 

همین چند روز پیش تو مشهد آقائی عرب به همراه همسرش که نقاب به چهره زده بود و فقط چشماش پیدا بود وارد رستوران هتل شدند.ما غذایمان را خورده بودیم. اما گفتم بشینیم ببینیم چه جوری غذا خواهد خورد. یاد فیلمی افتادم که چند نفر خانم عرب تو ایتالیا با وضع اسفناک اسپاگتی می خوردند. گفتم حالا اسپاگتی را میشه به آن شکل خورد اما فسنجان و کباب را چه جوری می خورند. 

این آقای عرب صندلی خانمش را طوری قرار داد که پشتش به بقیه باشد اما ما چون میز کناری آنها بودیم تفاوتی نمی کرد.کلی هم این آقا به ما نگاه می کرد.غذا را که آوردند کمی روبنده اش را کنار زد و مشغول غذا خوردن شد. خانم مسنی هم بود. 

گفتم در مراسم حج که از ناب ترین اعمال دینی ماست اگر این خانم بخواهد شرکت کند پوشاندن صورتش حرام است حالا او با این کار چه نوع رفتار دینی را می خواهد نشان دهد.الا یکسری تعصبات کور مذهبی.