فیلم چهارشنبه سوری

فیلم چهارشنبه سوری بهترین فیلم جشنواره امسال کار زیبای اصغر فرهادی از چهارشنبه اکران شد. فرصتی ایجاد شد تا به اتفاق خانواده به دیدن آن برویم . حمید فرخ نژاد و هدیه تهرانی بازی خوبی ارائه می کنند. هدیه تهرانی بخاطر بازی در این فیلم سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره را برد گرچه فرخ نژاد هم مستحق بردن سیمرغ بهترین بازیگر مرد بود.

داستان فیلم یک درگیری خانوادگی است که از بدبینی مژده (هدیه تهرانی) نسبت به شوهرش مرتضی ( حمید فرخ نژاد) ناشی می شود.تمام داستان در سه شنبه آخر سال جریان دارد. مژده پای همسایه روبریشان را که یک خانم مطلقه و آرایشگر است و پانته آ بهرام نقش آنرا به بازی می کند در این میان می بیند. و دائم از هواکش حمام که به خانه او راه دارد صحبتهای او را پیگیری می کند و حتی به اشکال مختلف پنهانی دنبال شوهرش می رود. و تمام اینها از مژده یک آدم عصبی و روانی ساخته است که باعث مشاجره و بهم ریختگی زندگیشان شده تمام این صحنه ها را ترانه علیدوستی که بعنوان خدمتکار به خانه آنها آمده از نزدیک می بیند .او نامزد کرده و قصد دارد چند روز دیگر ازدواج کند . مرتضی هرگونه رابطه ای را با همسایه اشان انکار می کند و قسم می خورد که به زندگیشان وفادار است اما خدمتکار خانه که با دروغ خودش بدبینی مژده را کم می کند به موضوع اصلی پی می برد.... بقیه فیلم را خودتان ببینید تا به واقعیت موضوع پی ببرید.

سینما فرهنگ ، عصر جدید ، صحرا و آفریقا این فیلم را اکران کرده اند.

خبر مرگ من !

گاه می اندیشم،خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟
آنزمان که خبر مرگ مرا از کسی میشنوی،کاشکی میدیدم!
شانه بالازدنت را بی قید
و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد،
و تکان دادن سر را که عجب!عاقبت مرد؟
افسوس!کاشکی میدیدم.

مرغانه

خوب حتما" خبردار شده ا ید که آنفولانزای مرغی هم تشریف آورده اند این هم مثل وبا و شاید بدتر از آن شوخی بردار نیست اما نمی دانم چرا دائم آن را تکذیب می کنند.اما از طرف دیگر عنوان می کنند که خسارت مرغداران را پرداخت خواهند کرد.حتما مانند خسارت سبزیکاران که با گذشت شش ماه هنوز پرداخت نکرده اند!!

اما یک نکته ! چرا همه این درد و مرضها مرغی است .یعنی می گویند آنفولانزای مرغی و نمی گویند آنفولانزای خروسی ! و همینطور آبله مرغان و نه آبله خروسان .اصلا" چرا « مرغ یک پا داره» و خروس دو پا. و چرا با این همه "کشتار روز" این مرغان که صبح به صبح نعش آنها را جلو در مغازه ها روی کف آسفالت می ریزند ! بازهم تمامی ندارند؟

و در انتها، تا حالا از خروسها جز صدای گوش نواز قوقولی قوقو آن هم در وقت سحر، چیز دیگری شنیده اید؟

شعر امروز

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی ، لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم

اگر خون دل بود ، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است ، ما آورده ایم

اگر داغ شرط است ، ما برده ایم

اگر دشنه دشمنان ، گردنیم !

اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !

گواهی بخواهید ، اینک گواه :

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

                                                      قیصر امین پور