نیازی به حضور خاتمی نیست

سلام آقا محمد با ارادت /  و عرض احترام از روی عادت

 به رسم خوب ایام رفاقت / نوشتم نامه تا گیرم سراغت 

 

 نوشتم نامه ای با عشق و امید /  اگر خطم بده لطفاً ببخشید

 گمانم برده ای مارا ز یادت؟ /  منم ... «کبلا مرادو» از ولایت


چه ایام خوشی با هم سپردیم / چه بحث و گفتمان‌هایی که کردیم

  حدوداً دوم خرداد بودا / دل مردم ز غم آزاد بودا


مث برق و مث توفان گذشت‌ها /  به یادت هست که؟ هفتاد و هشت‌ها...

کجایی مشتی؟اینجا جات خالیست / بدون تو، تو ده صلح و صفا نیست   

 به این شدت که نه ... اما خدایی /  محمد خاتمی! ... جداً کجایی؟

 تو یاهو وقتی on هستم که نیستی  / کلوب و سیصدوشصتم که نیستی ...


نه اخبار و نه بیست و سی میایی /  هنوز چپ می‌زنی؟ یا با اونایی؟

همه اینجا سلامی می‌رسانند / اگرچه اکثراً چندی‌ست خوابند


ولی شکر خدا این کدخدائه  /  می‌گن قلبش طلاس ... دستش شفائه ...

اصن دست روی هر چی که می‌ذاره  /  طلا می‌شه ... سه سوت! ردخور نداره  

 خدامرگم بده ...کافر شدم باز  /  چرا این‌گونه شد این نامه آغاز؟ 

 به قول شاعر رند نظرباز /  بدون نام او کی نامه شد باز؟

 
«
به نام حضرت باری تعالی» /  (بدین صورت شروع شد نامه ... حالا!)

محمد خاتمی ... حالت چطوره؟ /  بگو دانم که احوالت چطوره؟


هنوز کیفت به کوکه ...شاده جونت؟ / هنوز سبزه سرت؟ سرخه زبونت؟

دماغت چاقه؟ اوضات خوبه سید؟ /  هنوز جنس عبات مرغوبه سید؟


هنوز هم بی‌جهت می‌خندی یا نه؟ /  به نافت گفتمان می‌بندی یا نه؟

هنوزم طالب اصلاح هستی؟  /  به قول کدخدا ... گمراه هستی؟


اگر از حال ماها هم بخواهی /  سلامت ... شادمانی ... روبه راهی

تمام مردم ده خوب خوبند /  زنان مثل قدیم ... در رفت و روبند  

 و مردان مثل سابق گرم کارند  / نه معتادند و نه دیگر خمارند ...  

جوونای ده پایین و بالا ...   /  همه دنبال تحصیلن به مولا!


نه ماهواره نه علافی ... نه هیزی /  نه کوکائین ... نه شیشه ... نه مریضی

از اون روزی که رفتی از ده ما  /  از این رو شد به اون رو کل اوضا(ع)


خلاصه از جلو ... از پشت و بالا / به ما خوب می‌رسن ... الحمدللا

 کریم اوقلی که گاوش شیر می‌داد!  / همون که سهم آبو دیر می‌داد ...


درست شد وام تعمیرات خونه ش ...  جواد هم زن گرفته نوش جونش!

خودت دیدی که ده چی بود،چی شد /  زن اوستا غلام هم ساکشنی شد!


می‌گن جراحی کرد هفتاد و نه بار   /  حالا باید ببینیش ... روم به دیوار!

پس از یک دوره فعل و انفعالات  /  هزار الله اکبر ... از کمالات!


تمام گاوها ... بزغاله ها خوب  / عموها ... عمه‌ها و خاله‌ها خوب

 مراتع سبز ... شالی‌ها به سامان  /  هوا عالی ... بهاری ... ناز ... مامان!


همه خوشحالو شادیم و غمی نیست / دگر بحث حضور خاتمی چیست؟

می‌گم راستی رضاتون چونه؟ سید؟  /  هنوزم درسشو می‌خونه سید؟  

 می‌خواست دکتر بشه از اون قدیما؟/  تهش شد یا که زایید زیر درسا؟  

نوشتی توی آن دستخط پیشی /  می‌خواد دکتر شه ... می‌گفتی: «نمی‌شی!»  

یه دانشگاه زده آکسفورد اینجا  /  که مدرک می‌ده مفتی ... ده تا ده تا!  

به زیرک‌ها ... به دانشجوی باهوش / مگه کردان نیومد؟ خوب اونم روش!


رفیقت بود که یک ذره تپل بود ...  / مشاور بود اگرچه، عقل کل بود!

دماغش چاقه؟ فوله گیگا بایتش؟ /  هنوز چیز می‌نویسه توی سایتش؟


فرامرز بچه مش اصغرآقا /   براش کامنت می‌ذاره ... روزی صدتا

آخه پهنای باند ما کلفته...  /   وزیر ارتباطات اینو گفته


اصولا قطر پارتی مثل بانده  / اینو بی بی توی روزنامه خوانده

 خدا قوت بگو به این رئیسا ... /  چه حالی داد به این وبلاگ نویسا ...


پروکسی و مروکسی ما نداریم /  صدا داریم ولی سیما نداریم!

همه چی اینورا آزاد و مفته  /  اینم بی‌بی توی اخبار شنفته


رسیور این طرف‌ها هم حلاله  / arab sat این وری ... سمت شماله!


می‌گن ارزونی بی‌سابقه است این / انیشتینه؟ خدایا! نابغه است این؟

 اصن دنیا به یک هو زیر و رو شد  /  شنیدی بوش چطور بی‌آبرو شد؟ 

 شنیدی که روابط گشته عالی /  نمونش بورکینا فاسو سومالی

 شنیدی خوب شده دنیا باهامون /   میارن دسته دسته گل برامون


شنیدی چیزی از طرحای تازه؟ / شنیدی شب نخوابیده درازه ؟!


جلو قاچاق خشخاشو گرفتن /  شنیدی کل اوباشو گرفتن؟

 خدا خیرش بده ما که رضاییم /  نباشه، دسته جمعی کله پاییم 

 ز وضع قوت گر خواهی بدانی /  پریم تا خرخره از شادمانی

 اگر یک دو نفر هم شکوه دارند، / از آن مزدورهای جیره خوارند 

 ملالی نیست اینجا طبق آمار /  به جز دوری تو آن هم نه بسیار ...

سر سفره که هم نان هست هم نفت / به ماچه کی اومد کی بود کی رفت


برنج و نان و گندم هست کافی، / می‌گم راستی توهم با قالیبافی؟!

ببینم توی دوری از ریاست ...  خبرهایی شنیدی از سیاست؟ 

 شنیدی گنجی رو آزاد کردن؟  /  به شدت مردم و ارشاد کردن؟

شنیدی توی دانشگاه زنجان، /   شنیدی چیزی از الهام و کردان؟ 

 شنیدی برج میلاد و فروختن؟ / شنیدی می‌شه چند تایی گرفت زن؟

شنیدی هی وزیر میاد و میره  /  دموکراسی همینه ناگزیره


خلاصه وضع ما که بی‌مثال است  / گرانی؟ چی؟ تورم؟ نه! ... محال است

 «برنج آنجا کیلویی خون باباست؟»  /  برو سید، اینم از اون جواباست


برنج اینجا نهایت صد تومان است/  مرامی، بهترین جای جهان است

 خیار و سیب‌زمینی مفت مفت است  /  همان‌طوری که در آمار گفته است ...


تورم یک دو در صد «رشد» کرده  /  گرانی سوی مردم «پشت» کرده ...

تساهل معنی تازه گرفته  /... نمونه‌اش قافیه در مصرع فوق!!


تمام شد جیره کاغذ ولیکن،  / حکایت همچنان باقی‌ست عمراً

 خلاصه می‌کنم ای خاتمی جان/ ببین من چه خوشم: «هِی... جانمی جان!!»


همه خوشحال و شادیم و غمی نیست/  نیازی به حضور خاتمی نیست

به جان تو خوشیم بسیار سید! / حالا می‌خوای بیای چی کار سید؟


برو هر جا که حال کردی سفر کن /  اصولاً فکر ده از سر به در کن ...

برو ایتالیا ... قسطنطنیه / ولایت را دودر کن کی به کیه؟


فقط رفتی اگر از این بیابان /  سلامم را رسان لطفاً به باران ...

شکوفه هم اگر دیدی چه بهتر/ نشد دریا سحر سارا صنوبر 

  در آخر این تو و این وضع ایران ... حالا می‌خوای بیا ... می‌خوای بپیچان!

                                                                 نیما دهقان

حمام آقای کردان

 

ماجرای کردان گرچه کمی از تب و تاب افتاد ولی شایعه انخاب او بعنوان معاون برنامه ریزی و اقتصاد رئیس جمهوری که کار تدوین بودجه را در اختیار دارد بار دیگر او را راهیی مجلس خواهد کرد.

اما ماجرای اتاق او در وزرات نفت شنیدنی است. هنگامی که او به سمت معاونت وزیر نفت رسید، این معاونت اصلا" در این وزرات خانه وجود نداشت و بعد از او هم در اختیار کسی قرار نگرفت. دستور داد که تا دکوراسیون اتاقش را تغییر دهند. پس از این کار، او در خواست کرد تا در اتاقش یک سرویس کامل بهداشتی و حمام نیز بسازند که مجددا" این کارانجام شد.

حمام اتاق معاون وزیر نقل محافل وزارتخانه شد. پس از وزیر کشور شدنش و حرف و حدیثهائی که برای او پخش شد ماجراهای مختلفی از حمام این اتاق منتشر شد.

الان این اتاق را دو قسمت کرده اند و یک قسمت در اختیار آقای نعمت زاده مدیر عامل برکنار شده پالایش و پخش و مشاور وزیر و اتاق دیگر در اختیار نجابت مدیر عامل برکنار شده پتروشیمی و مشاور دیگر وزیر است.

در این حمام الان قفل است و هیچکس اجازه ندارد داخل آن را ببیند . آقای نجابت می گفت هر چه ما اصرار می کنیم که لااقل یکبار آن را باز کنید تا یه نگاه بیندازیم این کار را نمی کنند.

آب طلب نکرده

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند 

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند 

پوشانده‌اند صبح تو را ابرهای تار 

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند 

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند 

این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند 

ای گل‌‌، گمان مکن به شب جشن می‌روی 

شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند 

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست 

از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند  

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست  

گاهی بهانه‌ایست که قربانی‌ات کنند

فرازی از دعای عرفه

ستایش سزاوار خداوندی است که کسی نتواند از فرمان قضایش سرپیچد و مانعی نیست که وی را از اعطای عطایا، باز دارد. و صنعت هیچ صنعتگری بپای صنعت او نرسد. بخشنده بیدریغ است. اوست که بدایع خلقت را بسرشت و صنایع گوناگون وجود را با حکمت خویش استوار ساخت.......

پروردگارا بسوی تو روی آورم. و به ربوبیت تو گواهی دهم. و اعتراف کنم که تو تربیت کننده و پرورنده منی. و بازگشتم بسوی توست. مرا با نعمت آغاز فرمودی قبل از اینکه چیز قابل ذکری باشم.......

آری این لطف تو بود که از خاک پاک عنصر مرا بیافریدی. و راضی نشدی ای خدایم که نعمتی را از من دریغ داری. بلکه مرا از انواع وسائل زندگی برخوردار ساختی. با اقدام عظیم و مرحمت بیکرانت بر من. تا اینکه همه نعماتت را درباره من تکمیل فرمودی......

الهی! من به حقیقت ایمانم، گواهی دهم. و نیز به تصمیمات متیقن خود و به توحید صریح و خالصم

و به باطن نادیدنی نهادم. و پیوستهای جریان نور دیده ام. و خطوط ترسیم شده بر صفحه پیشانی ام، و روزنه های تنفسی ام، و نرمه های تیغه بینی ام. و آوازگیرهای پرده گوشم و آنچه در درون لبهای من پنهان است......

گواهی می دهم ای پروردگار که اگر در طول قرون و اعصار زنده بمانم و بکوشم تا شکر یکی از نعمات تو بجا آورم، نتوانم مگر باز هم توفیق تو رفیقم شود، که آن خود مزید نعمت و مستوجب شکر دیگر، و ستایش جدید و ریشه دار باشد........... 

معهذا من با تمام جد و جهد و توش و توانم تا آنجا. که وسعم می رسد با ایمان و یقین قلبی گواهی می دهم. و اظهار می دارم:

حمد و ستایش خدایی را که فرزندی ندارد تا میراث برش باشد. و در فرمانروایی نه شریکی دارد تا با وی در آفرینش بر ضدیت برخیزد و نه دستیاری دارد تا در ساختن جهان به وی کمک دهد.....

 خداوندا، چنان کن که از تو بیم داشته باشم، آنچنان که گویی تو را می بینم و مرا با تقوایت رستگار کن! اما بخاطر گناهانم مرا به شقاوت دچار مساز! مقدر کن که سرنوشت من به خیر و صلاح من باشد. و در تقدیراتت خیر و برکت بمن عطا فرما! 

خداوندا! ستایش از آن تست که مرا آفریدی. و مرا شنوا و بینا گرداندی! و ستایش سزاوار تست که مرا بیافریدی و خلقتم را نیکو بیاراستی. بخاطر لطفی که به من داشتی والا......

 و مرا بر مشکلات روزگار، و کشمکش شبها و روزها یاری فرمای! و مرا از رنجهای این جهان و محنتهای آن جهان نجات بده و از شر بدیهایی که ستمکاران در زمین می کنند نگاه بدار.............

خدایا! مرا به که وا می گذاری؟ آیا به خویشاوندی که پیوند خویشاوندی را خواهد گسست؟ یا به بیگانه که بر من بر آشفتد؟ یا به کسانیکه مرا به استضعاف و استثمار کشانند؟ در صورتیکه تو پروردگار من و مالک سرنوشت منی؟ 

تو پناهگاه منی، به هنگامی که راهها با همه وسعت، بر من صعب و دشوار شوند و فراخنای زمین بر من تنگ گردد. و اگر رحمت تو نبود من اکنون جزء هلاک شدگان بودم. و تو مرا از خطاهایم باز می داری. و اگر پرده پوشی تو نبود از رسوایان بودم.

 آمین