نشانه



ما انسانها! اغلب مسائل زندگی را با دید شخصی می نگریم و راه حل آن را آنگونه می جوئیم که خود می خواهیم. مناسب است پیش از آنکه با مسئله ای روبرو شویم یک بار آن را از بالا ببینیم چه بسا با این نگرش راه حلی بسیار ساده وجود خواهد داشت.

حکایتی است که دو دوست دو الاغ داشتند که با آنان بار به شهر می بردند و می آوردند و شبها الاغها را در دو طویله جدا می بستند تا با هم اشتباه نشوند.

روزی یکی پیشنهاد داد که بعلت کمبود جا الاغهارادر یک طویله ببندیم و طویله دیگر را بجای انباراستفاده کنیم برای اینکه الاغها هم اشتباه نشوند علامتی بر روی آنان بگذاریم.

هردو بی معطلی رفتند تا نشانی روی آنان بگذارند.وقتی بازگشتند ، اولی گفت من دم او را بریدم ، دومی هم گفت من هم همین کار را کردم.حالا چه کار کنیم؟

مجددا رفتند تا نشان دیگری بگذارند ، وقتی برگشتند هر کدام یک گوش بریده در دست داشتند. اولی گفت کدام گوشش را بریدی ؟ دوستش گفت:گوش راستش . اولی گفت ای داد من هم گوش راستش را بریدم.

باردیگر تصمیم گرفتند نشانه دقیق تری ثبت کنند، رفتند و هر دو چشم چپ الاغشان را کور کرده بودند .هر دو نشستند و فکر کردند که چه کنند که این اتفاقات نیفتد .بالاخره یکی گفت فکری به خاطرم رسید الاغ سفید مال من و الاغ سیاه مال تو !!هر دو با شادمانی به سراغ الاغها رفتند اما الاغ ها ....سقط شده بودند.

تعجب نکنید از این نمونه رفتارها در زندگی های ما بسیار اتفاق می افتد .

 


در خبرها آمده بود که وبا بصورت گستره در قم شایع شده است .در قزوین ، کرج نیز نمونه هائی دیده شده است.

از این صنعت توریسمی که ما در قم می بینیم که از ملیتها مختلف عراقی و افغان و پاکستانی حضور دارند ، نتیجه ای بیشتر از این عایدمان نمی شود.

نظرات 1 + ارسال نظر
پسر نیمه شب سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:14 ق.ظ

خیلی جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد