بی نام و نشان

 در مطلب روز چهارشنبه نظری ثبت شده بود مبنی بر اینکه "چرا هر روز می نویس؟ هر چی دستت اومد"

این دوست بی نام نشان هیچ آدرسی از خود بر جا نگذاشته تا همچون بسیاری از ما ایرانیان که دوست داریم در خفا حرف بزنیم ، گمنام بماند که ا ین خود مطلبی است که پاسخی به مطالب بی نام و نشان داده نشود.

اما خاطره ای به یادم آمد و بد ندیدم ذکر کنم.ترم اول دانشگاه آقای خبره زاده استاد ادبیات بود.او در همان جلسات اول از دانشجویان خواست که دفترچه ای را جهت یادداشتهای روزانه خودتهیه نموده و مطالب خود را در آن نوشته ودر کلاس برای دانشجویان بخوانند.

نمره ای را نیز برای این کار بعنوان کار کلاسی در نظر گرفت.دانشجویان مجبور به نوشتن بودند. اما سخت ترین آن زمانی بود که بایدانرا در کلاس می خواندی.من که از این کار گریزان بودم.

آنچه این استاد تاکید داشت آن بود که سعی کنید هرروز بنویسید و جملاتتان کوتاه باشد.هنوز دفترچه یادداشتها آنروز ها را دارم.

مطمئنا مراداز نوشتن یادداشتهای روزانه این نیست که کارهای تکراری ، این زندگی یکنواخت ماشینی را روی کاغذ بیاوریم.هر روز از خواب بلند می شویم صبحانه می خوریم با ماشین به اداره میرویم کار می کنیم ناهارمی خوریم ساعت چهار برمی گردیم استراحت می کنیم از مغازه خرید می کنیم شام می خوریم و در نهایت می خوابیم.این قصه تکراری هر روز است.

اما آنچه باعث می شود تا این رفتارهای خشک تلطیف شوند رویدادهائی است که در طی این مدت زمانی با آن برخورد میکنیم.می بینیم ، می شنویم و حس می کنیم.

این ها را باید ثبت کرد.

 

اما نکته مهمتر خود وبلاگ است . بخاطر دارید که زیباترین دفاتر در یک لوازم التحریر فروشی دفتر خاطرات است.دفتری با جلد ضخیم برای ماندگاری بیشتروورقهائی رنگی که طرحهای گل و بوته بر آن نقش بسته است. امروزه وبلگها نقش آن دفاتر را ایفا می کند با این تفاوت که آن دفاتر در گوشه ای پنهان می ماند اما این یکی در دسترس عموم قراردارد که می توانند در مورد آناظهار نظر کنند. پس گزیده ای از آرا و نظرات و رویدادهای مورد توجه نویسنده در وبلاگ ثبت می شود.واگردر مملکتی باشد که آزادی اندیشه وجود ندارد این گزیده ها محدودتر می شود.

همان گونه که افراد هر مطلبی که برایشان زیبا بود در دفاتر خاطراتشان می نوشتند.در وبلاگ هم نویسندگان آنچه را مورد پسند خودشان است را می آورند .

اگرچه وبلاگ کارکردهای دیگری نیز دارد که سعی می کنم درروزهای آینده به آن بپردازم.

 



آقای بشار اسد امروز وارد تهران شد .در دوره خاتمی در مجموعه سعد آباد  از میهمانان استقبال می شد .اما رئیس جمهور جدید ما که مردی از جنس مردم است و رفتن به سعدآباد را نشانه تجمل گرائی می داند مراسم استقبال را وسط خیابان پاستو تهران برگزار کرد. خوب هم این هم نشانه ای از مردمی بودن است.

نکته دیکر کت و شلوار سفید رنگی بود که تازه پوشیده بود اما کفشهایش را که معلوم است از کفش ملی خریده است عوض نکرده بود.عکسها را اینجا ببینید

نظرات 3 + ارسال نظر
خودم یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:13 ب.ظ http://karamel.blogsky.com

من خیلی دوست داشتم بفهمم که این جنس مردم چه جور جنسیه که اینقدر طرفدار داره و برای اقای احمدی نژاد رای اورده.حیف که هنوز نفهمیدم

پسر نیمه شب دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:57 ق.ظ

سلام .
مطلب خیلی خوبی بود .

محبوب دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:20 ب.ظ

اخ اخ جوراب سفیداش محشره !!! یکی از این مردم خوش جنس باید پیدا بشه بهش بگه کت شلوار رنگ روشن مخصوص همه جا نیست !!مشاوره فرهنگیش کیه ؟!!چون با این طرز لباس پوشیدن کل فرهنگ و هنر زیر سواله !!!

مطلب اولی بسیار ظریف و جالب بود حیف که من اون دفتر و از ترس خونده شدن دیگه ندارم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد