غم عالم

 

            شهادت مولای متقیان


اى کوله بار غربتِ یک عمر بر دوشت!

سهم یتیمان امشب آیا شد فراموشت؟
آخر کدامین زخم گوید مرهمى دارد
وقتى که خون مى جوشد از دستار و تن پوشت
مستانه مى رفتى تو. اما تا ابد ماندند
خمخانه ها، در حسرت لب هاى حق نوشت
پروانه بى آتش نمى افروخت تا آن شب
آن شب که مى افروختى از شمع خاموشت
تنهاى تنها بودى و آرام مى پیچید
هر نیمه شب پژواک چاهى سرد در گوشت
من حتم دارم این شهابانى که مى آیند
بر سجده مى افتند، در محراب آغوشت
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد