معلمی بود که یه نمودار درست کرده بود و اسم همه بچه ها را توی اون نوشته بود و در ازای جواب درست دانش آموز ، یک چهره لبخند جلوی اسم او می گذاشت و یا در عوض جواب نادرست و شیطنت ها ..، جلوی اسم اونها یه چهره اخمو می گذاشت و همه این ها برای این بود که معلم، اخلاق خوب و جواب های درست را با تشویق یا برعکس با تنبیه ،در وجود بچه ها نهادینه کند و اون ها لذت کار درست یا عواقب کار نادرست خود را ببینند.اما ظرافت کار معلم در این بود که در آخر لیست بچه ها ، اسم خودش را هم نوشته بود و زنگ آخر رو به بچه ها می کرد و با نظر آنها ، به خودش لبخند یا اخم می داد.
نمی دانم اسم این کار معلم را چی باید بذارم اما خیلی از ما فقط در طول روز ، پایان روز ، کارمون شده قضاوت و قضاوت و شروع می کنیم بر حسب قضاوت خودمون به مردم ، به اطرافیانمون و حتی خانواده و دوستانمون اخم و لبخند می دیم، فلانی این کار را کرد ، بد بود (اخم) ، این کارش خوب بود (لبخند)
اما تا حالا شده در آخر روز خودمون رو هم خط بزنیم و به رفتارمون اخم یا لبخند بدهیم. چه جوری می توانیم تعداد لبخندها را بیشتر از اخمامون کنیم.؟
دوره طولانی این آلودگی که همچنان هم ادامه دارد بی سابقه بود . اعلام شد پرنده ها هم از تهران کوچ کردند .وقتی دقت کنیم کاملا مشهود است. هر روز نمی دانم چه مقدار سرب تنفس می کنیم . محکومیم به این موضوع ، شرائط زندگی هر روز سخت تر از دیروز می شود . براستی زندگی در تهران برآزنده تهرانی ها دارد می شود.
ماشین بخر اما نیار بیرون ، اداره برو اما وسیله نقلیه ای نیست ، باران می آید ، سیلاب راه می افتد ، اتوبان می سازند اما ماشینها با سرعت
از این مثالها فراوان است ، خلاصه پایتخت نشینی است دیگه !