تروریسم خالص

درویشی قصه زیر را تعریف می کرد:

یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت به دیگران پشت سر گذاشته بودو در همه حال به رفع مشکلات دیگران اهتمام می کرد. وقتی مُرد همه می گفتند به بهشت رفته است آدم مهربانی مثـل او حتما ً به بهشت می رود. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود و استـقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. فرشته نگهبانی که باید او را به بهشت راه می داد نگاه سریعی به فهرست نام ها انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به جهنم فرستاد. در جهنم هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود. مَرد وارد شد و آنجا ماند . . . چند روز بعد شیطان با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه فرشته نگهبان را گرفت و گفت: « این کار شما تروریسم خالص است! » نگهبان که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید: چه شده ؟ شیطان که از خشم قرمز شده بود گفت: « آن مَرد را به جهنم فرستاده اید و آمده وکار و زندگی ما را به هم زده.از وقتی که رسیده نشسته و به حرف های دیگران گوش می دهد و به درد و دلشان می رسد.حالا همه دارند در جهنم با هم گفت و گو می کنند یکدیگر را در آغوش می کشند و مهربانانه با هم رفتار می کنند. جهنم جای این کارها نیست! لطفا ً این مَرد را پس بگیرید!! » وقتی قصه به پایان رسید درویش گفت: « با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند! »

نظرات 2 + ارسال نظر
محبوب سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام.حتما که منظورتون از جهنم مملکت گل و بلبل ما نیست!!خصوصا که خالق گفتگوی تمدنها از همین جاست!
...حالا هی ما میخواییم حرف سیاسی ! از خودمون در نکنیم!!

حالا چند روزی است بی خیال سیاست شدیم و کاری به اوضاع و احوال نداریم ولی گویا نمی گذارید این جوری بماند....

محبوب سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 04:06 ب.ظ

ببخشید!!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد