زمزمه نیمائی

به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی ست

به تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی ست!

این غزلهای زلالی که زمن می شنوی

چشمه جاری اندوه دلی دریایی ست

چند وقتی است که بازیچه مردم شده ام

گرچه بازیچه شدن نیز خودش دنیایی ست

دل به دریا زده ام ، باز هم آغاز کنم

ماجرایی که سرانجام آن رسوایی ست

امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن

حق به دست دل من، عقل و یا زیبایی ست؟

دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین

به خداوند که معشوقه من بالایی ست

این غزل، دل تنگ مرا باز نکرد

روح من تشنه یک زمزمه نیمایی ست...
نظرات 1 + ارسال نظر
پسر نیمه شب دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:05 ب.ظ http://midnightboy.blogsky.com

سلام داداش.
خیلی قشنگ بود من که خیلی لذت بردم دستت درد نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد