اعتیاد

هفته ی پیش فرصتی پیش آمد تا به دیدن یک دوست قدیمی بروم. کسی که سالها در راهنمائی و دبیرستان در یک مدرسه بودیم و چهار سال آخر هم در یک میز کنار هم نشستیم. تو سال اول دبیرستان یکبار بخاطر شلوغ بازی های اون دبیر فیزیک کتک مفصلی به من زد و عینکم شکست!؟

امابا گرفتن دیپلم ، رشته دانشگاهی ما را از هم جدا کرد. با وجود داشتن دیپلم ریاضی ، او به اتفاق چند همکلاسی دیگر رشته پزشکی قبول شد . در طول تحصیل هراز گاهی می دیدمش اما با شروع طرحش دیگر خبری از او نداشتم. ده سالی می شد. آدرس مطبش را بدست آوردم و به سراغش رفتم.

با وجود اینکه ساعت هشت و نیم شب بود اما مطب شلوغ بود. تعدادی زیر سرم و برخی به انتظار معاینه بودند. تو دلم خوشحال شدم که کارش این قدر گرفته اما پشیمان شدم با خودم گفتم این از اون خوشحالی های زشت است . پیشرفت یک نفر در گرو بیماری و گرفتاری دیگران ، اصلا پسندیده نیست.

خواهرش منشی اش بود ، گفت بر حسب اتفاق چون منشی آقای دکتر! امروز مرخصی بوده ، اینجا هستم .طبق تعارف معمول! آن را سعادتی برای خود در این دیدار دانستم.

نگاهی به بیماران انداختم ، تماماً پسران جوان بودند ، موقع ورود دقت هم نکردم تا ببینم این دوست ما دکتر چیست و چه مرضی را درمان می کند.باید منتظر می ماندم تا کمی مطب خلوت می شد . قرار شد از حضورم مطلع نشود. تو این فاصله از حال و احوال دو خانواده اطلاعاتی رد و بدل شد . وقتی گفتم دو تا دختر دارم  خواهرش با یک افسوسی گفت : داود! هنوز ازدواج نکرده ، تو رو خدا !! یه کم باهاش صحبت کن . با تکان دادن سر و تاسف از این موضوع و اظهار هم دردی با او ،  تو دلم گفتم این یکی هم که داره عاقلانه رفتار می کنه می خواهید بدبخت و سیه روزش کنید.

بعد از نیم ساعت تونستم ببینمش ، داود ما حالا شده بود دکتر داود با همان جثه ریز نقش خودش که تو روپوش گشادش و پشت میز طبابت گم می شد . بجز تنک شدن موهای سرش تغییر چندانی نکرده بود  و بقولی مثل خودم (بزنم به تخته) خوب مانده بود .

وقتی هم صحبت شدیم پرسیدم : پزشک چی هستی!؟ کدوم درد و مرض را درمان می کنی؟

گفت عمده وقت من صرف ترک اعتیاد می شود. تمام این جوانهائی را که بیرون این در دیدی همه معتاد هستند و به اجبار خانواده و یا بندرت خواست خودشان مراجعه می کنند.

خانمی با جوانی وارد شدند ، با پاکتی پر از دارو ، تا دکتر پس از تائید اجازه تزریق را بدهد .آن خانم مادر جوانک بود با چشمانی گریان، بعد از خروج آنها ، دکتر گفت ، سه تا پسرهای این خانم معتاد بودند که ترکشان دادم اما این یکی مجدداً مصرف کرده است . برادرش را هم که معتاد بود پارسال ترک دادم و بعد از آن ازدواج کرد و رفت کرمانشاه ولی امروز بهش خبر دادند که دوباره شروع کرده است.

گفتم شاید این ترک دادنها الکی است؟ گفت نه ! سه روز کار داره ، سر ساعت خودش ، حتی به این خاطر جمعه ها هم می آیم مطب تا وقفه ای بین آن ایجاد نشود اما بعد از آن خود فرد و خانواده اش تاثیر گذارهستند که برایشان مهم باشد یا نباشد. مشاوره در ادامه بسیار مهم است که بسیار بی تفاوت می شوند

گفت متاسفانه اعتیاد آنقدر شایع شده که برخی همکاران خود ما مبلغ آن هستند . "کرک"(crack) را جدید ترین ماده تزریقی عنوان کرد که حتی بعضی پزشکان به بیماران خود آنرا پیشنهاد می کنند.

از مجالسی گفت که همین افراد دور هم هستند و اینگونه مصرف می کنند .این سوای قرصهای توهم زای فعلی است. او کرک را خالص تر از هروئین دانست که اعتیاد شدید ی ایجاد می کند.

ساعت 30/10 شب بود که از مطبش اومدم بیرون ، به خوشحالی اولیه ام از شلوغی مطبش و به حرفهای خودش فکر می کردم .دیگر اینها پنهان کردنی نیست ، تو پله ها که می آمدم پائین روی یه تابلوی قدیمی نوشته بود دکتر داود.....متخصص داخلی ، پوست و مو اما بیرون مطب تابلوی نو نوار شده و شیکی نصب شده بود که دیگراز آن عبارتها رویش دیده نمی شد فقط نوشته بود "مشاوره و ترک اعتیاد" .

نظرات 4 + ارسال نظر
بابک شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:36 ق.ظ

سلام
بی تفاوتی جوانان و سرخوردگی آنها چنین تبعاتی نیز دارد.زمان شاه نیز معتاد و اعتیاد وجود داشت ولی می گفتند جامعه و نظام خراب است و خودشان در جریانات دست دارند
حالا که نظام مقدس اسلامی است و ۲۷ سال با شدت به ارشاد جوانان پرداختند . یکی نیست بگوید چرا اینگونه شد. هنوز که هنوز است می گویند ۸ میلیون بی سواد داریم .قرار بود بی سواد های قبل از انقلاب باسواد شوند و دیگر کودکی بی سواد نماند .گویا یادشان رفت که به ریشه موضوع بپردازند و بجای باسواد کردن کودکان محروم هر چی پیر و پاتل رات کشاندند نهضت و سرنوشت آن کودک بی سواد چه می شود؟ یکی از آنها اعتیاد است

ساغر شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:48 ق.ظ

نوشته هایتان مثل همیشه خواندنی است. و همیشه اشاره ای است دردناک به مشکلات و دردهای جامعه ما که هیچ وقت تمام شدنی نیست.
موفق باشید

علیرضا قراباغی شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:15 ب.ظ

آقا بابک٬‌راست است از وقتی آمریکا اومده توی افغانستان٬ کشت مواد مخدر ۱۰ برابر شده؟

محبوب یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:29 ق.ظ

سلام. این نوشته آدم رو به خاطر اعتیاد جوان هائی که قرار بود آینده ساز این کشور باشند دچار تاسف و ناراحتی می کنه و از طرف دیگه و شاید تاسف بیشتر بخاطر کسانی می تونه باشه که این وضعیت رو یه موقعیت برای سود جوئی خودشون میدونند !! چه سوداگران مرگ و چه امثل اقای دکتر !
بجز تاسف خوردن ونگران شدن برای اینده بچه ها به نظر شما چه کاری می تونیم انجام بدیم؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد