دیروز در جمعی دوستی گفت چه خوب است نیتی کنیم و تفعلی بر دیوان حافظ بزنیم.هر کس در دل نیتی کرد و دوست ما هم دیوان را گشود این غزل آمد:
عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم |
|
دست شفاعت هر زمان در نیک نامی میزنم |
بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود |
|
دامی به راهی مینهم مرغی به دامی میزنم |
اورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کو |
|
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم |
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی |
|
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم |
هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل |
|
نقش خیالی میکشم فال دوامی میزنم |
دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را |
|
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم |
با آن که از وی غایبم و از می چو حافظ تایبم |
|
در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم |
گوشه ای نشسته بودم .مطلع غزل را که شنیدم از حال خودم درآمدم ، گویا در آن جمع ،حافظ روی سخنش فقط با من بود.این غزلش از آن نوع غزلهانیست که پراکندگی داشته باشد بلکه از یک نوع انسجام خاصی برخوردار است، بگونه ای که پله پله داشت یک دستور کار را ارائه می داد و در انتها هم نتیجه گیری می کرد.
خلاصه نفهمیدم چطور شد اما ..... بگذریم
حالا که شعر بازاره٬ من هم از سیاوش کسرایی بنویسم:
والا پیامدار!
محمد!
گفتی که یک دیار
هرگز به ظلم و جور نمیماند
بر پا و استوار.
آنگاه
تمثیل وار کشیدی
عبای وحدت
برسر پاکان روزگار.
در تنگ پر تبّرک آن نازنین عبا
دیرینه ای محمد!
جا هست بیش و کم
آزاده را
که تیغ
کشیده است بر ستم!
با تک صدای فرهاد چه ابهتی مضاعفی پیدا می کند
داشتم مطلب <<دوره کوتاه ریاضت >> مورخ چهارشنبه 7 تیر ماه سال 1385رو مرور می کردم. نوشته بودی:
<<گرچه هنوز تصمیم نهائی گرفته نشده ولی گویا قرار است بنزین فقط بصورت سهمیه بندی و با یک نرخ عرضه شود. و اگر کسی بنزین بیشتری بخواهد امکان آن وجود نخواهد داشت .حتی اگر حاضر باشد قیمت بالاتری بپردازد.
این بزرگترین خطاست ، بالاخره دوره جنگ ثابت شد که نیازها متفاوت است و ایجاد بازار کوپن فروشان بخاطر همین تفاوت نیازها بود . حال اگر کسی یک ماشین 6 سیلندر خرید و خواست بنزین بیشتری بسوزاند باید بهش گفت تو اجازه نداری و ملزم هستی همان روزی 2 تا 3 لیتر را مصرف کنی ! خوب این شخص عشق اش سوار شدن به ماشین 6 سیلندرش هست و به هر دری خواهد زد تا بنزین بدست بیاورد و خود بخود یک بازار سیاه ایجاد خواهد شد.
با اینکه تا مهرماه این موضوع قطعی خواهد شد ولی از پاسخهای نعمت زاده در مصاحبه اش چنین برمی آید که کارها آنگونه که پیش بینی می شود خوب جلو نمی رود و به ضعفهای این روش زیاد پرداخته نشده است. >>
و من گفته بودم:
<<حالا ما کشورهای ضعیف چه کاری باید بکنیم؟ مثلا در مورد همین بنزین باید چه خاکی به سرمون بریزیم که از این شرایط نامناسب رها بشیم؟ گرچه در دقیقه ۹۰ معمولا بی تصمیمی حاکم میشه و دوباره با تصویب بودجه برای واردات بنزین امروز میگذره و میشینیم تا آینده خودش برامون تصمیم بگیره >>
ولی داداش٬ نه ما و نه دولت راه حل رو نمیدونیم! جداٌ چه باید کرد؟
اتفاقا از شواهد چنین برمی آید که مطلب شما قرار است اجرا شود.
وقتی آقایان نتوانستند یا نخواستند برای حل این موضوع تصمیمی اساسی بگیرند با پیروی از اصل< آسان ترین راه بهترین راه است> قرار گذاشته اند که همان روش سابق را ادامه دهند و بنزین لیتری ۸۰۰ تومان وارد کنند و لیتری ۸۰ تومان بفروشند
سید جان٬گرچه اینجا وبلاگ شماست٬ ولی چون هم خودت خوبی و هم دوستان خوبی مثل محبوب داری٬ فکر کردم اجازه دارم در مورد زیر ازتون کمک بخوام:
یه دانشجوی دختر میخواد برای ارشد برق بره آمریکا درس بخونه. من نمیدونم این کار درسته یا نه. و نمیدونم کدوم دانشگاه های آمریکا هم از نظر علمی و هم از لجاظ مالی برای این خانوم مناسبه. ولی دلم میخواد بهش کمک کنم و اطلاعاتی در اختیارش بذارم.
اگه شما برام ایمیل بزنین ممنون میشم.
آقا سید خبریه؟ بدجوری این آه خون افشانت ما رو گرفت! قربان ناله های دلت!
از اینکه با ما همدردی ممنونم