شهروند پارسا

گویا به وعاظ ما دیکته کرده اند که در این دو شب فقط از افطاری نان و نمک خونه ام کلثوم ، مانع شدن مرغابی ها از رفتنحضرت علی به مسجد، روی پای خودش آمدن به خانه تا زینب به آن حال اورا نبیندو یا فرق شکافته اش و کودکان یتیم کاسه شیر به دست در پشت در خانه او چیز دیگری نگویند. اینکه می گویم دیکته شده چون هر چه فکر می کنم بعید می دانم چیز دیگری بلد نباشند . حرفهای تکراری ،  این یکی از منبر میاد پائین ، بعدی که رفت بالا همانها را بیان می کند.مردم هم که قربونشان برم  تو سرو صورت خود می زنند که بیا و ببین.

با همه این احوال ،شب اول راه افتادم برم پای یکی از این منبرها بشینم ! تصمیم به جای خاصی نداشتم ، پیاده رفتم تا مصلی ، مسجد محلمان هم بود نه اینکه سینه چاک فلان سخنران و مداح باشم ، نه ، که این روزها وقتی می شنویم فلان مداح برای چند شب چه رقمهای میلیونی می گیرد و آن یکی پای بساط قلیانش با.. نشسته دیگر از همه چیز گریزان می شویم . اما تو این گونه مراسم شلوغی را دوست دارم . و مصلی هم چقدر شلوغ ، به برکت نمایشگاه قران، غرفه های اغذیه فروشی هم برقرار بود و مردم بسیاری شب قدرشان را پای بساط سیب زمینی سرخ کرده و آش و حلیم احیا می کردند! عده کثیری هم تو شبستان ، دعای جوشن کبیر می خواندند . آنهم با سرعت فراوان ، چون پشت بندش قرار بود دعای کمیل بخوانند ، سینه هم بزنند ، تازه ساعت 2 قرآن سر بگیرند. حاج آقائی را هم که آورده بودند ، آنقدر لهجه داشت که دوست داشت که بهش بگویند آقا !! راحت باش بزن کانال 2 اینجا همه ترکند راحت حرفهایت را بزن ، چون پخش مستقیم بود بیشتر با بینندگان صحبت می کرد تا حضار ، از مقام معظم رهبری هم کلی گفت و دعا بجان همه کرد .همین !

شب دوم به توصیه یک دوست خوب رفتم حسینیه ارشاد ، دفتر تحکیم بانی مجلس بود ، گفتم شاید با این چهره راهم ندهند !! به توصیه آن دوست سعی کردم خوش تیپ تر !! بروم. خوب همه مرتب روی صندلی ها نشسته بودند و به سخنرانی ها  گوش می دادند.

اینجا حرفها از جنس دیگری بود . از اون کلمات کلیشه ای در بالا خبری نبود. سخنران سوالی را که ممکن بود تو ذهن همه ما شکل بگیرد مطرح می کرد و پاسخش را می داد.

دکتر پیمان از بتها می گفت . که آیا دورانشان تمام شده ؟ اینکه خدا گفت فقط من را بپرستید آیا گفت که از طریق فلان مرجع باید این کار را انجام دهید ؟ یا خودتان به من رجوع کنید؟ آیا پیروی محض از دیگران خود نوعی انحراف نیست؟ پس عقلانیت کجا قرار دارد؟

یوسفی اشکوری هم از جایگاه علی (ع) بین ایرانیان سخن گفت. اینکه ایرانی ها بسیار قبل از صفویه عشق علی در وجودشان شعله ور بوده گرچه این مطلب را هم بیان کرد که مسلمانی مردم هم به زور شمشیر بود.او این گفته را که ایرانی ها با روی باز اسلام را پذیرفتند انکارکرد و گفت خلیفه دوم  دریافت غنائم و استفاده از امکانات ایران را به سپاهیانش گوشزد کرده بود.

آخرین سخران هم هاشم آغاجری بود که از شهروند پارسا می گفت .او معتقد بود در یک نظام مستبد و بسته ولو دینی که مدعی اجرای دستورات اخلاقی هم که باشد شهروند پارسا تربیت نمی شود . آنچه نمود پیدا می کند چند گانگی شخصیت افراد آن جامعه است. که در هر موقعیتی به گونه ای رفتار می کنند . همانی که ما نامش را ریاکاری می گذاریم. به گفته او در این گونه جوامع شهروندان دعاگوی حاکمان خویش تربیت می شوند .

این سخنرانان عیب کارشان مطول بودن سخنرانی هایشان و در لفافه بودن بیاناتشان بود .هر چند با این اوضاع و احوال و شرایط ایجاب می کرد که برای گفتن یک مطلب ساده کلی حاشیه پردازی کنند تا اگر دادگاهی شدند برای دفاع چیزی داشته باشند . بالاخره شهروند پارسا هستیم .

در پایان هم آقای نبوی نامی مراسم احیا را برگزار کرد. به نسبت مراسم سنتی مصلی بسیار ساده و مختصر بود. خانمی شمع توزیع می کرد (گویا نذر داشت) صحنه جالبی بود ، با دیدن شمعهای روشن، آدم یاد کلیسا می افتاد.

نظرات 2 + ارسال نظر
محبوب دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:43 ق.ظ

پس عقلانیت کجا قرار دارد؟!

محبوب دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:27 ب.ظ

این هم ورژن ایرانی ماجراست !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد