یه روز سخت

امروز روز کاری خیلی سختی بود. اصلا حس و حال نوشتن هم نداشتم.وقتی از صبح تمام برنامه های کاری ات ناخواسته بهم بریزه بهتر از این نمی شه

سه ماه آزگار(این کلمه یک کلمه کلیدی است) دنبال وام ارزی از بانک صنعت و معدن بودیم. هر چی مدرک لازم بود ارائه دادیم و پیگیری کردیم ولی در پیچ و خم برج مرتفع بانک باقی ماند.

وقتی وارد این برج می شوید با شکل و شمایلی مدرن روبرو می شوید ولی دریغ از پیگیری حتی یک نامه ، در حالیکه بهترین سیستم اتوماسیون اداری در آنجا اجرا می شود.

حالا یکباره صبح اول وقت شنبه از طریق مدیریت عالی اعلام می شود اگر امروز قراردادتان را با بانک منعقد نکنید وامتان رو هوا خواهد ماند!!

به همین راحتی.همه مات و متحیر مانده بودیم یعنی چه اتفاقی افتاده که بانک اینگونه خودش پیگیر شده .

صبح که بخاطر برف دیر رسیده بودم اداره، حالا هم از وسط جلسه باید می رفتم دنبال قرار داد.

تمام راه تو فکر این بود که چی شده؟ وقتی رسیدم دیدم شرکتهای دیگری هم آمده اند. کاشف بعمل آمد که چون قرار است بودجه سال آینده بانک را تعیین کنند بانک مدرک کافی مبنی بر هزینه کردن تمام اعتبارات سال85 خودش نداشته پس لازم بوده ظرف همین امروز ،خیلی مهمه همین امروز!، تمام قراردادهای بلاتکلیف را تعیین تکلیف کند. به همین راحتی.امروزدرعرض10ساعت 11 قرارداد عمده در بانک امضا شد.

برای آدم دردآور است وقتی می بینیم که این تشکیلات عریض و طویل برای هیچ و پوچ به راه افتاده است. شاید گفته شود درست نیست اینگونه منکر کارسایر بخشها شد.مسلم است زمانی که بجای 10 نفر 100 نفر کار میکنند . برای بیکار نبودن آن 90 نفر باید یک قرارداد روند کارش چندین ماه طول بکشه.چون اگر یه روزه همه کارها انجام بشه بقیه روزهای سال را چکار کنند.

چقدر از سیستمها خواندیم .از efficiency   خواندیم . دریغ از یه ذره کوچکش که شاهدش باشیم.

بالاخره خسته و گرسنه (ناهار هم فرصت نشد بخورم) 6 بعداظهر کار تمام شد . و قرارداد امضا شد. تو راه برگشت علیرغم ناراحتی از آن همه بی نظمی از اینکه بالاخره کارمان به نتیجه ای رسیده بود خوشحال بودم.

نظرات 1 + ارسال نظر
محبوب دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:51 ق.ظ

باز خدا رو شکر که کار به نتیجه رسید .

واقعا خدارا شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد