یارا

ای ساقی ما، سرمستان جامی بده جانم بستان

ز همه گریزان ناله خیزان بر تو رو کردم

 

ای شاهد بزم آرایم، با دیده خون آرایم

همه شب ز یادت باده غم در سبو کردم

 

چون آتش عشق تو به جان دارد دل

صد شعله شرر خود به زبان دارد دل

 

آه سحری، سوز دلی، سودایی

شوق نگهت، هر دو جهان دارد دل

 

بنگر به نیازم، بر سوز و گدازم

ای راز و نیاز من ای عطر نماز من

در بر نشان ما را، یارا

 

ای همنفس من، بشکن قفس من

امید رهایی ها پیوند جدایی ها

در بر نشان ما را، یارا

 

نظرات 2 + ارسال نظر
محبوب سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:15 ق.ظ

یک کمی عجیب نیست این شعر؟!

وب نگار سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:11 ق.ظ http://www.weblognameh.blogsky.com

سلام
سلام
سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد