بچه ها مواظب باشید...

یه توصیه به شما عزیزان دارم، اگر در جلسه، سمیناریا مهمانی حضور داشتید و موقع صرف ناهار یا شام ، لیمو ترش کنار غذاهای رنگ و وارنگ بود، از من میشنوید اون جلسه را از خیر خوردن لیموترش خوردن منصرف شوید ، هرچند آب دهانتان فوران کند و یا ماهی شوریده کباب شده بدون آب لیمو از گلویتان پائین نرود.چرا؟

چون ممکن است همان بلائی سرتان بیاید که بر سرمن آمد. تو یکی از همین سمینارها ، که چندتا اجنبی و چهارتا آدم حسابی ، غیر از این حقیر سراپا تقصیر حضور داشت ، سر میز ناهار موقعی که به قصد مزه دار کردن غذام ، لیموترش را در میان دو انگشتم فشاردادم، به یکباره ، مثل فشنگ دررفت.

در این وضعیت دو حالت بیشتر پیش نمیاد ، یا به سمت خودتان میاد و یا به طرف مقابلتان برخورد می کنه. از تکان و ترس آن طرف که بگذریم که گذراست، افتضاحی که ببار میاد با هیچ چیز، در آن لحظه قابل جبران نیست. حالا اگر تو چشم و چار طرف بخوره که هیییییچ.

شانسی که آوردم ، حالت اول برام پیش آمد لیمو به پیراهنم برخورد و خوش شانسی دیگری که اینکه کتم را موقع نهار از تنم درآورده بودم، اینم از اون کارها بود ، آخه بگو کی کتش را درآورده بود که تو درآوردی ،خوب گشنم بود !!! با کت که نمیشه غذا خورد ، انگار می دونستم قراره چه اتفاقی بیفته ، بهر حال ! پیراهن هم از اون جنسهای نخی بود که انگار یه پارچ آب لیمو را ریخته بودم تو جیب پیراهنم، یه کم خودمو جمع و جور کردم ، دستم را گذاشتم رو میز تا جلوی آن را بگیرم و یک دستی، زمان زمانٍ یکدستی است، غذام را خوردم .اصلا نفهمیدم  چی خوردم. فوری بلند شدم و کتم را پوشیدم تا باقی برنامه..

نظرات 2 + ارسال نظر
پسر نیمه شب چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:22 ب.ظ

اومدی خونه پیش ما پس چرا صحبتی از این داستان نکردی ؟ شاید هم این اتفاق فردای اون روز برای شما افتاده . به هر حال تبریک میگم ( :

هرچیزی را که هرجائی نمیشه گفت

محبوب پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:22 ب.ظ

کلی خندیدم. کاش ما هم بودیم:)))))

که حضورآ بهم می خندیدید
کاش بودید
ما که بخیل نیستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد