دوباره این یارو ، احمدی نژاد را می گم راه افتاده به اسم سفر استانی، حرکات نمایشی خودش را شروع و هر جا می رسه یک سری مهملات بهم می بافه ، آنقدر حرفها پوچ و نسنجیده است که رسانه های حامی آن نیز سانسور می کنند.
بعد از اینکه اعتماد ملی از قول او تیتر زد که " اطلاع موثق دارم مردم دنیا خسته اند" آنهم در کنار عکس بی نظیر بوتو که مردم به شورش بر علیه مشرف فرا می خواند.امروز برخی سایتها بخش سانسور شده حرفهای او را برملا کرده اند که مخالفان شیوه رفتاری اش را بزغاله خطاب کرده است.
واقعا" خجالت آوره ، مردک اسم خودشو گذاشته رئیس جمهور و هر چه به دهنش میاد می گه ، بزغاله اون 17 میلیون آدم نفهمی بودند که بهش رای دادند. همان کسانی که امروز شرم دارند که بیان کنند که به کی رای داده اند. بزغاله همونهائی هستند که نفهمیده هر بلائی سرشان میاد سر می جنبانند و تصدیق می کنند
ببخشید تند رفتم....
دوستی این مطلب را هر چند تکراری برایم فرستاده و خواسته من هم برای دیگران بفرستم
تفاوت کشورهای ثروتمند و فقیر، تفاوت قدمت آنها نیست
برای مثال کشور مصر بیش از 3000 سال تاریخ مکتوب دارد و فقیر است!
اما کشورهای جدیدی مانند کانادا، نیوزیلند، استرالیا که 150 سال پیش وضعیت قابل توجهی نداشتند، اکنون کشورهایی توسعهیافته و ثروتمند هستند.
تفاوت کشورهای فقیر و ثروتمند در میزان منابع طبیعی قابل استحصال آنها هم نیست.
ژاپن کشوری است که سرزمین بسیار محدودی دارد که 80 درصد آن کوههایی است که مناسب کشاورزی و دامداری نیست اما دومین اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمریکا را دارد. این کشور مانند یک کارخانه پهناور و شناوری میباشد که مواد خام را از همه جهان وارد کرده و به صورت محصولات پیشرفته صادر میکند.
مثال بعدی سویس است.
کشوری که اصلاً کاکائو در آن به عمل نمیآید اما بهترین شکلاتهای جهان را تولید و صادر میکند. در سرزمین کوچک و سرد سویس که تنها در چهار ماه سال میتوان کشاورزی و دامداری انجام داد، بهترین لبنیات (پنیر) دنیا تولید میشود.
سویس کشوری است که به امنیت، نظم و سختکوشی مشهور است و به همین خاطر به گاوصندوق دنیا مشهور شدهاست (بانکهای سویس).
افراد تحصیلکردهای که از کشورهای ثروتمند با همتایان خود در کشورهای فقیر برخورد دارند برای ما مشخص میکنند که سطح هوش و فهم نیز تفاوت قابل توجهی در این میان ندارد.
نژاد و رنگ پوست نیز مهم نیستند. زیرا مهاجرانی که در کشور خود برچسب تنبلی میگیرند، در کشورهای اروپایی به نیروهای مولد تبدیل میشوند.
پس تفاوت در چیست؟
تفاوت در رفتارهای است که در طول سالها فرهنگ و دانش نام گرفته است.
وقتی که رفتارهای مردم کشورهای پیشرفته و ثروتمند را تحلیل میکنیم، متوجه میشویم که اکثریت غالب آنها از اصول زیر در زندگی خود پیروی میکنند:
1. اخلاق به عنوان اصل پایه
2. وحدت
3. مسئولیت پذیری
4. احترام به قانون و مقررات
5. احترام به حقوق شهروندان دیگر
6. عشق به کار
7. تحمل سختیها به منظور سرمایهگذاری روی آینده
8. میل به ارائه کارهای برتر و فوقالعاده
9. نظمپذیری
اما در کشورهای فقیر تنها عده قلیلی از مردم از این اصول پیروی میکنند.
ما ایرانیان فقیر هستیم نه به این خاطر که منابع طبیعی نداریم یا اینکه طبیعت نسبت به ما بیرحم بودهاست. ما فقیر هستیم برای اینکه رفتارمان چنین سبب شدهاست.
ما برای آموختن و رعایت اصول فوق که (توسط کشورهای پیشرفته شناسایی شده است) فاقد اهتمام لازم هستیم.
به تازگی ، حداقل برای من، برخی از ماشینهای توزیع کننده محصولات کارخانجات که آرم محصول را نیز روی ماشین خود دارند عبارتی را کنار معرفی محصولات آن کارخانه نوشته به این مضمون که "اگر از رانندگی این ماشین ناراضی هستید با شماره.... تماس بگیرید. این نشان میده که مدیران فروش کارخانه حداقل بخاطر محصول خودشان هم که شده نگران دیگر راننده ها و یا عابرین هستند.
نمیشه که همش نق زد باید از کارهای خوب هم گفت.
یه توصیه به شما عزیزان دارم، اگر در جلسه، سمیناریا مهمانی حضور داشتید و موقع صرف ناهار یا شام ، لیمو ترش کنار غذاهای رنگ و وارنگ بود، از من میشنوید اون جلسه را از خیر خوردن لیموترش خوردن منصرف شوید ، هرچند آب دهانتان فوران کند و یا ماهی شوریده کباب شده بدون آب لیمو از گلویتان پائین نرود.چرا؟
چون ممکن است همان بلائی سرتان بیاید که بر سرمن آمد. تو یکی از همین سمینارها ، که چندتا اجنبی و چهارتا آدم حسابی ، غیر از این حقیر سراپا تقصیر حضور داشت ، سر میز ناهار موقعی که به قصد مزه دار کردن غذام ، لیموترش را در میان دو انگشتم فشاردادم، به یکباره ، مثل فشنگ دررفت.
در این وضعیت دو حالت بیشتر پیش نمیاد ، یا به سمت خودتان میاد و یا به طرف مقابلتان برخورد می کنه. از تکان و ترس آن طرف که بگذریم که گذراست، افتضاحی که ببار میاد با هیچ چیز، در آن لحظه قابل جبران نیست. حالا اگر تو چشم و چار طرف بخوره که هیییییچ.
شانسی که آوردم ، حالت اول برام پیش آمد لیمو به پیراهنم برخورد و خوش شانسی دیگری که اینکه کتم را موقع نهار از تنم درآورده بودم، اینم از اون کارها بود ، آخه بگو کی کتش را درآورده بود که تو درآوردی ،خوب گشنم بود !!! با کت که نمیشه غذا خورد ، انگار می دونستم قراره چه اتفاقی بیفته ، بهر حال ! پیراهن هم از اون جنسهای نخی بود که انگار یه پارچ آب لیمو را ریخته بودم تو جیب پیراهنم، یه کم خودمو جمع و جور کردم ، دستم را گذاشتم رو میز تا جلوی آن را بگیرم و یک دستی، زمان زمانٍ یکدستی است، غذام را خوردم .اصلا نفهمیدم چی خوردم. فوری بلند شدم و کتم را پوشیدم تا باقی برنامه..