حافظ



روزه یک سو شد و عید آمد و دل
ها برخاست                                  می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

توبه زهدفروشـــــــــــان گران جان بـگذشت                                      وقت رندی و طرب کــــــــــردن رندان پیداست


امروز روز بزرگداشت حافظ است . اگر دوست دارید فال حافظ بگیرید اینجا بروید.اول نیت کنید .بعد فال را کلیک کنید

جناب آقای صفار هرندی وزیر ارشاد احمدی ن‍ژاد بخشنامه ای صادر کرد که در آن خواسته شده خانمهای شاغل
در این سازمان بعد از ساعت 18 در اداره نمانند. خبرگزاری ایلنا متن این خبر را گزارش کرد.بخوانید

دو نکته ، اول آنکه از قبل هم قرار بود که با آمدن احمدی نژاد محدودیتهائی ایجاد شود.و این شروع کار است پس
جای تعجب ندارد.

دوم عبارتهائی است که خود را پشت آن پنهان می کنند تا نیت واقعی خود را برملا نسازند. عباراتی چون
"
نقش حساس زنان کشورمان در تعالی جامعه اسلامی" و "ضرورت حضور موثر بانوان در کانون گرم خانواده" و
" وظیفه حساس تربیت فرزندان
" .

اما سوال ، نقش خانمها در تعالی جامعه اسلامی چه ارتباطی به نماندن ایشان بعد از ساعت 18 در اداره دارد.

اگر حضور خانمها در خانه ضرورت دارد چرا آنها را زودتر راهی خانه نمی کنند همان ساعت 16 و یا حتی زودتر نه
اینکه آنها تا ساعت 18 هم مجاز به ماندن باشند.

و اگر ضرورت دارد که بچه ها را تربیت کنند ، بعد از ساعت 18 تا برسند خانه که بچه ها خوابیده اند. تازه وضعیت
خانمها مجرد در این موقعیت چه خواهد شد . آنها قرار است چه نقشی را در تعالی جامعه بعهده بگیرند.اما بدانید
حرف راست را امامی کاشانی در یکی از خطبه ها زد آنجا که گفت وظیفه زنان ما خانه داری و پختن و زائیدن است.

اگر این بخشنامه در سایر ادارت و سازمانها هم اجرا شود که می شود . دیگر خانمها می بایست با تاریک شدن هوا
به لانه های  خانه های خود  بروند. دیگر هیچ پرستار و پزشکی نمی تواند شیفت شب بماند همینطور هنرپیشه
ها ، مجریان  تلویزیون و بسیار مشاغل دیگر شامل این بخشنامه خواهند شد.

اما واقعیت چیز دیگری است از دید آقایان ، که خود را اصولگرا  می نامند همکاری خانمها و آقایان جزو رفتارهای
پر خطر جامعه به حساب می آید و هر چه این همکاری به تاریکی هوا نزدیکتر شود خطر آن بیشتر می شود.

 

قرار بود جریمه های رانندگی از آبان ماه افزایش یابد ، خبر آن امروز در روزنامه ها هم به چاپ رسید اما احمدی نژاد
 دستور داده که چون مردم ما بسیار نجیب و قانونمند هستند نیازی به افزایش جریمه ها نیست.همچنین ایشان
دستور داده تا دانشگاه آزاد  افزایش بیسابقه شهریه هایش را اصلاح نماید.این دستورها چقدر اجرا بشود نمی دانم
ولی خبر آن ، بسیار در بوق می شود.  عبارت"مردم نجیب" هم که بسیار در ادبیات ایشان کاربرد دارد برای من
نامفهوم است.تا آنجا که می دانم از قدیم الایام اسب را نجیب می دانستند حالا چرا این صفت برای مردم بکار
می برند نمی دانم.اما همین قدر می دانم که یک خوابهائی برای ما دیده اند .اوضاع و احوال بسیار مبهم است
و این هندوانه ها را بیخودی چندتا چندتا زیر بغل این مردم نجیب!! نمی گذارند.

 

بد نیست نظری هم به سخنان استاد مصباح بیندازید.این نکته را در خلال خواندن این سخنان در نظر داشته باشید
 که ایشان بر اساس مستندات تاریخی هیچ نقشی در روند انقلاب نداشته و حتی در بسیاری موارد با برخی
 رفتارها هم مخالف بوده است.ایشان تا زمان رحلت امام هم هیچ نقش موثری در تشکیلات حکومتی نداشته
 است.بخوانید

چهل شب

سال ها پیش دنگ شیائو پینگ در توصیف شرایطى کمابیش مشابه دوران ما در ایران و درباره چین گفته بود: «مهم آن است که گربه موش بگیرد؛ سیاه و سفید بودنش مهم نیست.»

اگر دیدید که برنامه های اصلاحات ، اصلاح طلبان با سرعت بیشتری توسط همین گروه اصولگرا اجرا می شود اولا" تعجب نکنید و ثانیا" خشنود باشید .

 

دیروز مجلس تصویب کرد که از دولت موظف است تا پایان سال زمینه دو نرخی کردن بنزین را فراهم نماید . با این حساب قسمتی از بنزین با نرخ مصوب و بخشی دیگر با نرخ وارداتی عرضه خواهد شد و این مقدمه آزاد سازی نرخ بنزین خواهد بود.

 

روایت است که اگر چهل شب ساعت ۹ زباله های خود را بیرون از خانه بگذارید ، شب چهلم  احمدی ن‍‍ژاد را در خواب خواهید دید

تحریم

روز چهارم ماه رمضان رسید. چشم بر هم زدنی می بینیم از این ماه تنهاچهار روز مانده است. روزه های این روزها ، از حیث تحمل گرسنگی ، روزه نیست. از دوسال دیگر شروع ماه مبارک به تابستان خواهد افتاد و کم کم طی سالهای پس از آن است که ماراتن روزه شروع خواهد شد. روزه هائی با روزهای طولانی ، گرمای هوا و تشنگی در راه است. روزه هائی 16 ساعته . تابستان قبلی خاطرم میاد ، ساعت که از 4 می گذشت و تا آن موقع 12 ساعت از زمان سپری شده بود، تازه می دیدی که 4 ساعت دیگر نیز باید تحمل کرد. بیشتر این ساعات را به بازی کردن می گذراندیم تا افطار، در آن لحظه هم دنبال یک شربت آبلیموی خنک یا خاکشیر می گشتیم. آنقدر می خوردیم که به هیچ چیز دیگر میل نداشتیم.

حال می خواستی در آن احوال یک جزء قران و نمازهای قضا و عبادات دیگر هم انجام بدهی ، شدنی نیست. تو کشورهای عربی ،روزه داران ‌عمدتا روزها را استراحت می کنند و فعالیتشان را دم افطار شروع می کنند و اغلب تا سحر بیدارند. بر این اساس خواندن نمازهای صد رکعتی هم امکان پذیر خواهد بود.وقتی مفاتیح الجنان را باز می کنی و برای هر شب و روز این ماه اعمال و دعائی را ذکر میکند مطمئنا " شرائطش نیز باید فراهم باشد . هر چند خداوند هم به اندازه توان ما از ما بازخواست خواهد کرد.

اگر زنده باشیم و این دوره تابستانی ماه رمضان را درک کنیم ، دوره بعدی آن 30 سال پس از آن خواهد بود که تا آن موقع اگر عمری مانده باشد ، دیگر بعلت کهولت سن توانی نخواهد بود.

 


آقای البرادعی جایزه صلح نوبل 2005 را از آن خود کرد. گفته می شود این جایزه بیشتر بخاطر نقش او در رابطه با پرونده اتمی ایران است.و اینکه اعلام شود که دنیا به حل و فصل بدون جنگ این پرونده امید بسته است. امیدوارم که دولتمردان ما نیز با همین دیدگاه به موضوع نگاه کنند.و گوش به حرفهای احساسی عده ای امثال جنتی ندهند که دیروز تو نماز جمعه گفت : ما هر چه داریم از تحریم داریم.

یکی نیست بگوید که ممکن است تو و دیگران یارانت در بازار از قبل تحریمها به واسطه دلال بازی و احتکار ، به نان و نوائی رسیده باشید اما برای مردم گرسنه ای که همین دیروز ، تو نماز جمعه برایشان اشک ریختی که نقطه امیدی در این بازی وجود ندارد.

مورچه قوزی


سال ها پیش در شهر مورچگان یک روز صبح هنگامى که یکى از مورچه ها با صداى قوقولى قوقوى خروس سحرى از خواب ناز برخاست، متوجه شد که یک قوز بزرگ درآورده است. از آن روز همه اهالى شهر مورچگان او را به همدیگر نشان مى دادند و او را «مورچه قوزى» نامیده بودند. هنگامى که در خیابان راه مى رفت، بچه مورچه هایى که فوتبال گل کوچک بازى مى کردند، به محض دیدن او دست مى زدند و مى گفتند: «هوهو، مورچه قوزى، هوهو، مورچه قوزى!»
او که کم کم به سن ازدواج رسیده بود، هر جا که خواستگارى مى رفت با پاسخ منفى خانواده دختر مورچه مواجه مى شد. این مسئله این قدر در روحیه لطیف او تاثیر گذاشته بود که تصمیم گرفت، هر جور که هست قوز خود را معالجه کند. ابتدا با کلى دردسر و چندین ماه در نوبت ماندن و پرداخت زیرمیزى به منشى موفق به دیدار یکى از معروف ترین پزشکان متخصص قوزولوژى شد. دکتر به او گفت: «مشکل شما یک راه حل بیشتر ندارد، آن هم جراحى است. شما باید ابتدا دو میلیون به حساب بنده واریز و به «کلینیک تخصصى جراحى قوزباز» بنده مراجعه و تحت عمل جراحى قوز باز قرار بگیرید. البته قبل از آن باید شخصاً شما را قوزوسکوپى کنم تا از میزان پیشرفت قوز آگاه شوم!»
مورچه قوزى بیچاره که اینقدر پول نداشت به یک متخصص قوزولوژى دیگر مراجعه کرد. پزشک دوم به او گفت: «به شما گفته اند جراحى قوز باز؟ این عمل کاملاً در دنیا منسوخ شده است. مشکل شما یک راه حل بیشتر ندارد، آن هم قوزکتومى یا برداشتن قوز به روش لاپاراقوزى است که این عمل فقط در «کلینیک تخصصى قوزکتومى» بنده انجام مى گیرد. لطفاً ابتدا دو میلیون به حساب بنده واریز و...» مورچه قوزى ناامیدتر از قبل به پزشک دیگرى مراجعه کرد. پزشک سوم پس از معاینه به او گفت: «قوزکتومى آن هم به روش لاپاراقوزى؟ واقعاً نمى دانم این پزشکان کجا درس خوانده اند؟ نخیر جانم، مشکل شما یک راه حل بیشتر ندارد، آن هم خرد کردن قوز با دستگاه پیشرفته «قوزشکن
MK2» است که در «کلینیک تخصصى قوزشکن» بنده انجام مى گیرد. شما باید ابتدا ...» مورچه قوزى حکایت ما که کاملاً حیران و سرگردان شده بود به پزشک دیگرى مراجعه کرد، پزشک چهارم به او گفت: «قوزشکن؟ به هیچ عنوان، شما اصلاً به هیچ گونه عمل جراحى احتیاج ندارید، امان از دست این جراح ها که تا بیمار سلام مى کند، چاقو را آماده مى کنند، نخیر، خوشبختانه قوز شما از نوع قوز هاى درمان پذیر با دارو است. شما باید از داروخانه اى که منحصراً این دارو را وارد مى کند، داروى ضدقوز «قوزو یاسین فورت» را تهیه و براى checkup هر ۱۵ روز به من مراجعه کنى تا با دستگاه «قوزومتر» میزان کاهش ۱۵ روزه قوز را اندازه گیرى کنم، البته به علت گرانى دستگاه و فیلم هاى مخصوص قوزومترى کمى هزینه ات زیاد مى شود؟!»
مورچه به سفارش یکى از دوستانش به یک دکتر علفى هم مراجعه کرد که به او جوشانده گیاه قوزبر را توصیه کرد که پس از دم کردن و نوشیدن یک قورى از این جوشانده به اسهال مبتلا شد! زندگى پررنج مورچه قوزى حکایت ما همچنان ادامه داشت، تا اینکه یک روز به او خبر دادند که یکى از همکلاسى هاى سابقش که خارج زندگى مى کرده پس از سال ها اقامت در خارج از کشور به وطن بازمى  گردد. تصمیم گرفت براى استقبال از او به فرودگاه برود و از او کمک بخواهد. دسته گلى خرید و به فرودگاه رفت، هنگامى که دوستش از گمرک مرخص شد، به محض دیدن مورچه قوزى او را به آغوش کشید، او که از همه چیز و همه جا سال ها بود بى خبر بود، هیجان زده به مورچه گفت: «هلو، چطورى پسر؟ چرا قوز کردى؟ صاف بایست و محکم زد پشت مورچه قوزى» و به این ترتیب به همین سادگى قوز مورچه قوزى رفت تو! و پس از سال ها رنج و محنت به زندگى عادى بازگشت. پس از آن اهالى شهر مورچگان همه او را «مورچه بى قوز» صدا مى کردند!!

                                                                                                             شهرام جوادى نژاد