سلام بر سامرا

بعلت اشکال در سیستم ، این مطلب که در تاریخ دیگری ثبت شده بود  مجددا" اینجا منتشر می شود

سلام بر سامرا، شهر دردهای ناگفته پیشوایان دین ما، سلام بر سامرا ، سلام بر شهر غم ها ، تو را این بار به نظاره نشسته ایم ، نه این بار که مکرر در مکرر ، تاریخ ، عاشورا و کربلا را در دیگر سرزمینها جستجو کرده است و این بار نوبت به سامرا رسید .سلام بر تو باد

۳۵ راه مردم آزاری

بعلت اشکال ، این مطلب در تاریخ دیگری ثبت شده بود که مجددا" اینجا منتشر می شود

راه 1: وقتی می‌خواین برین دست به آب، با صدای بلند به اطلاع همه برسونین!
راه 2: وقتی از کسی آدرسی رو میپرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین!

راه 3: کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون، به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنین!

راه 4: جدول نیمه تمام دوستتون رو حل کنین!

راه 5: توی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت ۵۰ کیلومتر در ساعت حرکت کنین!

راه 6: وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستن مرتب کانال رو عوض کنین!
راه 7: در یک جمع، سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین!
راه 8: به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین
راه 9: وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه‌های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین!

راه 10: موقع ناهار توی یک جمع، جزئیات تهوع و ﴿گلاب به روتون﴾ استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنین!

راه ۱1: بوتیک چی رو وادار کنین شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاش رو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچکدوم جالب نیست و سریع خارج بشین!
راه ۱2: شمعهای کیک تولد دیگران رو فوت کنین!

راه ۱3: اگه سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین!
راه 14: وقتی کسی لباس تازه می‌خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته!

راه 15: صابون رو همیشه کف وان حمام جا بذارین!

راه 16: روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین!

راه 17: وقتی دوستتون رو بعد از یه مدت طولانی می‌بینین بگین چقدر پیر شده!
راه 18: وقتی کسی در یک جمع جوک تعریف می‌کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود!
راه 19: چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین!
راه ۲0: بادکنک بچه ها‌رو بترکونین!

راه 21: توی مهمونی‌ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواین که هر چی شعر بلده بخونه!

راه ۲2: وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه می‌کنه بهش بگین که موی بلند بیشتر بهش میاد!

راه ۲3: بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین!

راه 24: توی کنسرتهای موسیقی بزرگ و هنری، بی موقع دست بزنین!
راه 25: هر جایی که می تونین، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! ﴿توی دستکش یا کفش دوستتون بهتره!﴾

راه 26: حبه قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین!
راه : عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین!
راه 28: با یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین!

راه 29: شیشه های سس گوجه‌فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین!
راه 30: توی ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته‌ها و فندقهای دهان بسته بذارین!

راه 31: ورقهای جزوه ۳۰۰ صفحه‌ای دوستتون را که ازش گرفتین تا زیراکس کنید ،قاطی‌پاتی بذارین، یه بر هم بزنین، بعد بهش پس بدین!

راه 32: چراغ توالتی که کسی  در آنجاست و کلید چراغش بیرونه رو خاموش کنین!
راه 33: توی جای کارت دستگاههای عابر بانک چوب کبریت فرو کنین!
راه 34: جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت  رو عوض کنین!
راه 35: یکی از پایه‌های صندلی معلم یا استادتون رو لق کنین!

البته می توانید به سلیقه خودتان راههای جالب دیگری را نیز امتحان کنید

سیستم در پیتی

همه چیز به هم ریخته ! نمی دانم چه اتفاقی افتاده  ، دو روزیه که ترتیب مطالب به هم خورده و این که بهم می ریزه من هم قاطی می کنم. خلاصه اعصاب  باقی نمانده. هر کاری می کنم هم درست نمی شه ، مطلب امروز را می برد بعد از مطلب چند روز قبل می گذارد . مجبور شدم چند تا مطلب را فعلا" بر دارم تا ببینم درست می شود تا نه.

نمی دانم پریروز چه اتفاقی افتاده که تاریخهای بعدی پشت سر آن قرار می گیرد.شاید بخاطر این محمود بلا باشه .هر چه بلا و مصیبت است با اومدن او سرازیر شده ، آهان !! پریروز رفت ورزشگاه آزادی فوتبال بازی کنه و آن فیگور خاص خودش را گرفت و پنالتی زد.

قیافه اش به توپ جمع کن ها پیش می خورد نه؟ یکی گفت قراره تو مسابقه پرورش اندام هم شرکت کنه. فقط کافیه یک کم پشت بازو زیاد کنه تا نفر اول بشه.

حالم خوب نیست ، قاطی کردم با سیستم در پیتی.

تا بعد...

مواظب پاره آجر باشید

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.
ناگهان از بین دو اتو مبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه آجری به سمت او پرتاب کرد.
پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد.مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است.
به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد.پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو،جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخ دار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت: اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند.برادر بزرگم از روی صندلی چرخ دارش به زمین افتاد و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم.برای اینکه شما را متوقف کنم،ناچار شدم از پاره آجر استفاده کنم.
مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذرخواهی کرد؛برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به آرامی به راهش ادامه داد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به سویتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند،اما بعضی وقت ها،زمانیکه ما وقت نداریم گوش کنیم،او مجبور می شود پاره آجری به سوی ما پرتاب کند.این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه.