دیروز تولد همسر گرامی و محترمه یا به قول قدیمی ها مادر بچه ها بود. دیشب مراسم ساده و بی پیرایه ای برگزار کردیم و تولد .... سالگی او را تبریک گفتیم . دخترها و بخصوص کوچیکه ، که تا رسیدم خونه خواب بود ،عاشق کادو دادن هستند، کادوها !! را تقدیم کردند .
گفتم بد موقعی از سال به دنیا آمده ای ،آخر سال ، موقع خانه تکانی و بی پولی ، نه جائی بین بهم ریختگی ها پیدا می شه تا مراسم مفصل ! رابرگزار کنیم و نه ته جیبمون چیزی مانده تا بتوان هدیه ای قابل توجه خرید. اما از آنجا که خودش خوبه ، همه اینها را به خوبی من می بخشه !!!!!!!
بقول شاعر که می گه : فقط بخاطر تو !
بعلت وجوداشکال در سیستم ، این مطلب که در تاریخ دیگری ثبت شده بود مجددا" اینجا منتشر می شود
توی مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون کف زمین که نشسته ایم شروع می شود و تا چشم کار می کند، تا جایی که همدیگر را اندازه یک مورچه می بینیم، ادامه پیدا می کند:
خب احمد آقا ، صغرا خانم! خیلی زحمت دادیم با اجازه تون از حضورتون مرخص می شیم. با گفتن یه همچین جمله تراژدی و سریال اوشین وار خداحافظی شروع می شه. بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا
حالا اومدن دم در: « ... خب اصغر آقا ببخشید مزاحم شدیم ، تو رو خدا شما هم یه شب تشریف بیارین. خداحافظ ، خداحافظ ، سلام برسونین ، خداحافظ ، خداحافظ .
توی این دست اگر تعداد خانم ها از دو نفر بیشتر باشد که دیگر واویلاست. تازه دم در خونه یادشون می افته دستور پختن قورمه سبزی و رنگ موها و آخرین خریدها و جدیدترین دکوراسیون را به هم بگویند و در تمام این مدت صدای دلنشین «خداحافظ ، خداحافظ» سلسله وار به گوش می رسد.
حالا همه سوار ماشین شدن و سرنشینان از چهار طرف ماشین تا کمر بیرون اومدن و دارن دست تکون می دن:«خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ » راننده هم برای عرض ارادت اون موقع شب
آخه یکی نیست بگه مگه می خواین برین سینه کش قبرستون که دل نمی کنین از هم!؟
تازه فردا ساعت
بعلت وجود اشکال در سیستم، این مطلب که در تاریخ دیگری ثبت شده بود مجددا" اینجا منتشر می شود
فیلم " غروب شد بیا" ساخته انسیه شاه حسینی بین فیلمهای روی اکران بعد از فیلم " چهارشنبه سوری" ارزش یکبار دیدن را دارد.به نظرم وقت و پول خود را با دیدن فیلمهای "چپ دست" و" سرتو بدزد رفیق" یا" کودکانه" هدر ندهید.
"غروب شد بیا " با بازی لادن مستوفی ، فرهاد اصلانی و بیژن امکانیان داستان ساده و روانی دارد و عمدتا به خرافات مردم ساحل نشین جنوب می پردازد.
زنی که شهرش به دریا رفته و برنگشته حق ندارد تا پیدا شدن جسد شوهرش ازدواج کند. کنار ساحل می نشیند و چشم به دریا می دوزد ، اما بعد از مدتی تصمیم می گیرد خود زندگی اش را اداره کند اما موقع چرای گوسفندانش عده ای آنها را می دزدند و بخاطر برخی رفتارهای او که از دید مردم ناپسند شمرده می شود او را محبوس می کنند. پسر نوجوانی که تهمت دزدی به او زده شده برای اثبات بی گناهی اش باید دستش را در روغن داغ فرو برد اگر نسوزد دزد نیست و اگر سوخت دزد است و او اینکار را.... تمام این رفتارها با حکم یک ریش سفید که حاکم آن منطقه است صورت می گیرد. حکمی که او صادر می کند همچون حکم حکومتی برای همه لازم الاجراست . و مهندسی که از شهر برای پروژه ای به آنجا رفته این گونه رفتارها را زیر سوال می برد تا اینکه.... البته صدای گویش فیلم خوب نیست و برخی جاها نامفهوم است.
اگر فرصت پیدا کردید و یا خواستید از خانه تکانی فرار کنید (حداقل برای ساعتی هم که شده ) این فیلم را ببینید.
بعلت اشکال در سیستم ، این مطلب که در تاریخ دیگری ثبت شده بود مجددا" اینجا منتشر می شود
سلام بر سامرا، شهر دردهای ناگفته پیشوایان دین ما، سلام بر سامرا ، سلام بر شهر غم ها ، تو را این بار به نظاره نشسته ایم ، نه این بار که مکرر در مکرر ، تاریخ ، عاشورا و کربلا را در دیگر سرزمینها جستجو کرده است و این بار نوبت به سامرا رسید .سلام بر تو باد