توقیف شهروند امروز و پرونده یک مرگ

 

دیشب پس از اینکه از اخبار دلخوری رهبر معظم انقلاب را از بی بند و باری مطبوعات نسبت به دولت شنیدم و اینکه خداوند از این حرفها گذشت نخواهد کرد .البته گفته نشد که آیا خداوند از دروغهائی که احمدی نژاد و دولتش تا امروز به خورد مردم داده اند گذشت خواهد کرد یا نه؟ خبر تائید نشده توقیف شهروند امروز را روی سایت تایناک خواندم.

امیدوارم خبر صحت نداشته باشد گرچه تا حالا در مورد خبر توقیف مطبوعات تمام شایعات به واقعیت پیوسته است. دلخوشی هر شنبه اول وقت ، قبل از رسیدن  به اداره خرید شماره جدید هفته نامه شهروند امروز بود که الحق وزین ترین نشریه امروز کشور است.

به نظرم علت توقیف آن می تواند گزارش مفصلی باشد که این هفته بابت مرگ حسن لاهوتی نگاشته بود و در رابطه با مرگ او با چندین نفر مصاحبه شده بود. حجه الاسلام لاهوتی از مبارزین قبل از انقلاب و نماینده امام در سپاه بود.

دو پسر حسن لاهوتی داماد های هاشمی رفسنجانی هستند و به همین خاطر نشریه شهروند امروز با فائزه و فاطمه دختران رفسنجانی و حمید داماد وی مصاحبه جالبی کرده است.

در این مصاحبه گفته شده به دنبال دستگیری وحید پسر لاهوتی در سال 60 ، پدر را هم با حکم لاجوردی به اوین می برند که رفسنجانی پیگیر ماجرا می شود و حتی حاج احمد آقا پیکی را از طرف امام به زندان می فرستد تا او را رها کنند اما لاهوتی در زندان می میرد. جالب است که وحید پسرش هم چند روز قبل از آن تو زندان فوت کرده بود و خانواده اش خبر نداشتند.

به خانواده لاهوتی گفته می شود که حسن لاهوتی بوده سکته کرده است. فاطمه می گوید بابا گفت بخاطر انقلاب دیگر پیگیر موضوع نشوید. اما بعدها گزارش پزشک قانونی که به دستشان می رسد می بینند که در آن اشاره ای به سکته قلبی نشده و مرگ او را مسمومیت ناشی از سم استرکنین تشخیص داده اند.

به نظرم این مطالب با توجه به اینکه پای امثال لاجوردی در میان است و ممکن است تبعاتی داشته باشد برای خیلی ها گران تمام شده است.  

در عکس نفر عمامه سفید سمت راست مرحوم لاهوتی است.

***** 

شعار هفته: ذلیخا حیا کن ، یوزارسیف  رها کن

سفر زیارتی سیاحتی

پارک بابا امان بجنورداجلاس دو روزه مالی در بجنورد فرصتی بود تا به هوای زیارت مشهد راهی شوم. این دو روز بجز مبحث مالیات بر ارزش افزوده که  توسط خانم مشیر فاطمی ارائه شد ، مانند جلسات قبل ،بقیه اوقات مطلب قابل توجهی نداشت و بیشتر مدیران در حال چرت زدن بودند من هم از فرصت استفاده می کردم و عکس آنها را می گرفتم و بین دو نیمه به آن نشان می دادم. البته آنتراکت مابین سخنرانی و پذیرائی آن دلپذیرتر بود.

از همه برای من دلنشین تر دیدار دوستان قدیمی بود آنهم پس از 15 سال ، دوستانی که4 سال از بهترین سالهای عمرمان را کنار هم گذراندیم و در این مدت طولانی خبری از هم نداشتیم. دیداری که خاطرات خوبی را برای ما زنده کرد.

بجنورد شهری کوهستانی و خوش آب و هواست. در این دو روز ، شبها خیلی سرد بود .اما روزها عالی بود. شب دوم که استخر را بخاطر ما قرق کرده بودند و ما هم از این فرصت نهایت بهره را بردیم سرمای شدید خوردیم.حتی چند نفر کارشان به دکتر و درمان کشید.

روز بعد آخرشب به سمت مشهد حرکت کردیم. سه ساعت راه بود. از شیروان و چناران گذشتیم.در فاروج مغازه های فراوان آجیل فروشی دیدنی بود. مانند سوهان فروشیهای جاده قم اینجا پر از آجیل فروشی بود. یکی از همراهان از یکی از این مغازه ها که چند قوطی سوهان معلوم نبود از کی داشت سوهان حاج حسین و پسران خرید ، کلی سوژه خنده بود.

قبل اذان صبح رفتیم حرم ، شلوغ بود، هوا بشدت سرد بود،این توسعه حرم که معلوم نیست با این همه بودجه کی می خواهد تمام بشه کلی پیاده روی باید کرد برای ما بد نیست ولی برای افراد مسن مشکل است جدیدا چند تا ماشین برقی گذاشته اند تا سالمندان این فاصله را با آنها طی کنند اما صف آن بسیار طولانی بود که در این سرما ایستادن در آن صف از توان آنها خارج بود.بعد از نماز و زیارت یه گوشه ای نشستم . فرصت خوبی بود مردم را تماشا می کردم. هر کسی در حال و هوای خودش بود.  بی خوابی شب قبل پلکهایم را سنگین کرده بود. تا ساعت۱۰ حرم بودم.

موقع برگشت نصف بیشتر هواپیمای فرست کلاس توپولوف در اختیار اکیپ ما بود. مهماندارها از این همه ولوله هاج و واج بودند. اصلا" فراموش کرده بودیم که سن و سالی از مون گذشته است. 

 یکی از همراهان اصرار داشت تا بجای مهماندار نکات ایمنی را نمایش دهد. البته می گفت شیرین کاریهای دیگری هم بلد است. یادم افتاد شیث رضائی بازیکن پرسپولیس که تو هواپیما پا شد و با میکروفن مهماندار اعلام نقص فنی کرد و واسه خودش پرونده درست کرد همین طور جو گیر شده بود.

تنها یک تفاوت

آقایون چطور از عابربانک پول میگیرن؟ 

۱- با ماشین میرن سراغ بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک

۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن

۳- کد رمز رو میزنن و مبلغ درخواستی رو وارد میکنن

۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن 

 

بعضی خانمها چطور از عابربانک پول میگیرن؟

۱- با ماشین میرن دم بانک

۲- توی آینه آرایششون رو چک میکنن

۳- به خودشون عطر میزنن

۴- احتمالا' موهاشون رو هم چک میکنن

۵- توی پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن

۶- توی پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن

۷- بالاخره ماشین رو پارک میکنن و میرن دم دستگاه عابر بانک

۸- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن

۹- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه

۱۰- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون

۱۱- دنبال کارت عابر بانکشون میگردن

۱۲- کارت رو وارد دستگاه میکنن

۱۳- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یادداشت کردن میگردن

۱۴- کد رمز رو وارد میکنن

۱۵دو دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن

۱۶- کنسل میکنن

۱۷- دوباره کد رمز رو میزنن

۱۸- کنسل میکنن

۱۹- به همسرشون زنگ میزنن که طریقة وارد کردن کد صحیح رو براشون بگه

۲۰- مبلغ درخواستی رو میزنن

۲۱- دستگاه خطا میده

۲۲- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن

۲۳- دستگاه خطا میده

۲۴- بیشترین مبلغ ممکن رو درخواست میکنن

۲۵- انگشتاشون رو برای شانس روی هم میذارن

۲۶- پول رو میگیرن

۲۷- برمیگردن به ماشین

۲۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن

۲۹- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن

۳۰- استارت میزنن

۳۱- پنجاه متر میرن جلو

۳۲- ماشین رو نگه میدارن

۳۳- دوباره برمیگردن جلوی بانک

۳۴- از ماشین پیاده میشن

۳۵- کارتشون رو از توی دستگاه عابر بانک برمیدارن

۳۶- سوار ماشین میشن

۳۷- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده

۳۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن

۳۹- احتمالا یه نگاهی هم به موهاشون میندازن

۴۰- راه میفتن و میندازن توی خیابون اشتباه

۴۱- برمیگردن

۴۲- میندازن توی خیابون درست

۴۳- پنج کیلومتر میرن جلو

۴۴- ترمز دستی رو آزاد میکنن

...و این داستان همچنان ادامه دارد

نمایش تمام شد...

 بالاخره غائله کردان امروز ظهر در حالی که مجلسیان نماز و ناهار را به تاخیر انداخته بودند ختم شد. به نوع ختم آن که خیر بود یا شر کاری ندارم .زیرا اگر فهم سیاست کار ما بود که دیگر سیاست نبود.

باری همین اندازه که کردان آنقدر "رو" یا بقول دولتی ها اعتماد به نفس داشت که علی رغم همه حرف و حدیثها و فشارها  که در قالب مطلب و کنایه و جک و اس ام اس برای او زده شد استعفا نداد و برای دفاع به مجلس آمد در حالی که رئیس اش که  مستحق واقعی استیضاح او بود او را همراهی نکرد کلی کار را خوشمزه کرد.

بعد از جریان استیضاح تلخ عبدا... نوری وزیر کشور خاتمی در سال 77 یعنی ده سال قبل آن هم نه بخاطر جعل مدرک  بلکه بخاطر میدان دادن به آزادی های اجتماعی و باج ندادن به جناح  قدرت طلب و استیضاح شیرین عطاا... مهاجرانی که سربلند  از آن رها یافت جریان امروز گرچه نیجه آن مشخص بود ولی لا به لای حرفها نکات جالبی شنیده می شد.

نطق بیژن نوباوه خبرنگار جنگی سابق و مجروح شیمیائی که زمانی کارمند همین کردان بوده و واکنش کردان در اواخر دفاعیاتش اوج جلسه بود بخصوص آنجا که کردان به او گفت "بنده به خاطر خانواده خود بسیاری از مطالب را از پشت تریبون مطرح نکردم، اما آقای نوباوه! بنده اکنون نمی‌دانم که آیا همسر بنده برای من می‌ماند یا نه و آیا در چنین شرایطی حق ندارم که از خانواده خود و از اتهاماتی که به اینجانب وارد می‌ شود، دفاع کنم؟". که اشک همه را در آورد!!

اما از این حرفها بگذریم! نوباوه در جواب شعر کردان شعر زیر را خواند که برایم جالب انگیزناک بود.

نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی
بر رست و ببالید بر او بر به روز بیست ؟
پرسید از آن چنار که «تو چند ساله‌ای؟
گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است 

»خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست؟

او را چنار گفت که «امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان  

آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست»