حمام آقای کردان

 

ماجرای کردان گرچه کمی از تب و تاب افتاد ولی شایعه انخاب او بعنوان معاون برنامه ریزی و اقتصاد رئیس جمهوری که کار تدوین بودجه را در اختیار دارد بار دیگر او را راهیی مجلس خواهد کرد.

اما ماجرای اتاق او در وزرات نفت شنیدنی است. هنگامی که او به سمت معاونت وزیر نفت رسید، این معاونت اصلا" در این وزرات خانه وجود نداشت و بعد از او هم در اختیار کسی قرار نگرفت. دستور داد که تا دکوراسیون اتاقش را تغییر دهند. پس از این کار، او در خواست کرد تا در اتاقش یک سرویس کامل بهداشتی و حمام نیز بسازند که مجددا" این کارانجام شد.

حمام اتاق معاون وزیر نقل محافل وزارتخانه شد. پس از وزیر کشور شدنش و حرف و حدیثهائی که برای او پخش شد ماجراهای مختلفی از حمام این اتاق منتشر شد.

الان این اتاق را دو قسمت کرده اند و یک قسمت در اختیار آقای نعمت زاده مدیر عامل برکنار شده پالایش و پخش و مشاور وزیر و اتاق دیگر در اختیار نجابت مدیر عامل برکنار شده پتروشیمی و مشاور دیگر وزیر است.

در این حمام الان قفل است و هیچکس اجازه ندارد داخل آن را ببیند . آقای نجابت می گفت هر چه ما اصرار می کنیم که لااقل یکبار آن را باز کنید تا یه نگاه بیندازیم این کار را نمی کنند.

آب طلب نکرده

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند 

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند 

پوشانده‌اند صبح تو را ابرهای تار 

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند 

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند 

این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند 

ای گل‌‌، گمان مکن به شب جشن می‌روی 

شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند 

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست 

از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند  

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست  

گاهی بهانه‌ایست که قربانی‌ات کنند

فرازی از دعای عرفه

ستایش سزاوار خداوندی است که کسی نتواند از فرمان قضایش سرپیچد و مانعی نیست که وی را از اعطای عطایا، باز دارد. و صنعت هیچ صنعتگری بپای صنعت او نرسد. بخشنده بیدریغ است. اوست که بدایع خلقت را بسرشت و صنایع گوناگون وجود را با حکمت خویش استوار ساخت.......

پروردگارا بسوی تو روی آورم. و به ربوبیت تو گواهی دهم. و اعتراف کنم که تو تربیت کننده و پرورنده منی. و بازگشتم بسوی توست. مرا با نعمت آغاز فرمودی قبل از اینکه چیز قابل ذکری باشم.......

آری این لطف تو بود که از خاک پاک عنصر مرا بیافریدی. و راضی نشدی ای خدایم که نعمتی را از من دریغ داری. بلکه مرا از انواع وسائل زندگی برخوردار ساختی. با اقدام عظیم و مرحمت بیکرانت بر من. تا اینکه همه نعماتت را درباره من تکمیل فرمودی......

الهی! من به حقیقت ایمانم، گواهی دهم. و نیز به تصمیمات متیقن خود و به توحید صریح و خالصم

و به باطن نادیدنی نهادم. و پیوستهای جریان نور دیده ام. و خطوط ترسیم شده بر صفحه پیشانی ام، و روزنه های تنفسی ام، و نرمه های تیغه بینی ام. و آوازگیرهای پرده گوشم و آنچه در درون لبهای من پنهان است......

گواهی می دهم ای پروردگار که اگر در طول قرون و اعصار زنده بمانم و بکوشم تا شکر یکی از نعمات تو بجا آورم، نتوانم مگر باز هم توفیق تو رفیقم شود، که آن خود مزید نعمت و مستوجب شکر دیگر، و ستایش جدید و ریشه دار باشد........... 

معهذا من با تمام جد و جهد و توش و توانم تا آنجا. که وسعم می رسد با ایمان و یقین قلبی گواهی می دهم. و اظهار می دارم:

حمد و ستایش خدایی را که فرزندی ندارد تا میراث برش باشد. و در فرمانروایی نه شریکی دارد تا با وی در آفرینش بر ضدیت برخیزد و نه دستیاری دارد تا در ساختن جهان به وی کمک دهد.....

 خداوندا، چنان کن که از تو بیم داشته باشم، آنچنان که گویی تو را می بینم و مرا با تقوایت رستگار کن! اما بخاطر گناهانم مرا به شقاوت دچار مساز! مقدر کن که سرنوشت من به خیر و صلاح من باشد. و در تقدیراتت خیر و برکت بمن عطا فرما! 

خداوندا! ستایش از آن تست که مرا آفریدی. و مرا شنوا و بینا گرداندی! و ستایش سزاوار تست که مرا بیافریدی و خلقتم را نیکو بیاراستی. بخاطر لطفی که به من داشتی والا......

 و مرا بر مشکلات روزگار، و کشمکش شبها و روزها یاری فرمای! و مرا از رنجهای این جهان و محنتهای آن جهان نجات بده و از شر بدیهایی که ستمکاران در زمین می کنند نگاه بدار.............

خدایا! مرا به که وا می گذاری؟ آیا به خویشاوندی که پیوند خویشاوندی را خواهد گسست؟ یا به بیگانه که بر من بر آشفتد؟ یا به کسانیکه مرا به استضعاف و استثمار کشانند؟ در صورتیکه تو پروردگار من و مالک سرنوشت منی؟ 

تو پناهگاه منی، به هنگامی که راهها با همه وسعت، بر من صعب و دشوار شوند و فراخنای زمین بر من تنگ گردد. و اگر رحمت تو نبود من اکنون جزء هلاک شدگان بودم. و تو مرا از خطاهایم باز می داری. و اگر پرده پوشی تو نبود از رسوایان بودم.

 آمین

اندر فواید خاموشی

یک روز جالینوس ابلهی را دید دست بر گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی کرد.
گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی!


دوعاقل را نباشد کین وپیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار

اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید

دوصاحبدل نگهدارند مویی
همیدون سرکشی آزرم جویی

وگر بر هر دوجانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند

یکی را زشتخویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام

بتر زانم که خواهی گفت آنی
که دانم عیب من چون من ندانی 

گلستان سعدی - در فواید خاموشی