مولا


پیامبر در حال خواندن خطبه آغازین ماه رمضان بود که تو کلامش را قطع کردى: «اى مردم درهاى بهشت در این ماه باز است. از خدا بخواهید که آنها را به روى شما نبندد و درهاى جهنم در این ماه بسته است. از پروردگارتان بخواهید که آنها را بر شما نگشاید...» تو برخاستى و از رسول خدا پرسیدى بهترین کار ها در این ماه چیست؟ پیامبر جواب داد. «اى اباالحسن بهترین کارها در این ماه دورى جستن از حرام است.» آنگاه چشمانش پراشک شد و گونه هاى زیبایش نمناک. و تو نگران شدى و گفتى: «اى رسول خدا چرا گریه مى کنید؟» محمد گفت: «از آنچه در این ماه بر تو روى خواهد داد گریانم. گویا مى بینم در حالى که نماز مى خوانى نگون بخت ترین گذشتگان و آیندگان ضربه اى بر فرق تو مى زند و محاسنت را به خون رنگین خواهد ساخت.» تو اما ناراحت نشدى از اینکه زمان مرگت را دانستى. سئوالت این را نشان مى داد: «اى رسول خدا این در حالى است که دین من سالم است؟» پیامبر تاکید کرد تو در حالى کشته مى شوى که دینت سالم است و تازه آنجا بود که آرام گرفتى و تنها نگرانى ات برطرف شد. جملات پایانى پیامبر صحبت آشکارى بود بر منکران تو. «اى على! هر کس تو را بکشد مرا کشته و هر کس که تو را به خشم آورد مرا خشمگین ساخته و هر که تو را دشنام دهد به من ناسزا گفته است. تو نسبت به من مانند خودم هستى. روح تو از روح من است و سرشت تو از سرش من است. همانا خدا من و تو را آفرید و برگزید براى پیامبرى و تو را براى امامت انتخاب کرد. پس هرکس امامت تو را انکار کند پیامبرى مرا انکار کرده است.»