در احوالات خود...

دیروز در جمعی دوستی گفت چه خوب است نیتی کنیم و تفعلی بر دیوان حافظ بزنیم.هر کس در دل نیتی کرد و دوست ما هم دیوان را گشود این غزل آمد:

 

عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم

 

دست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنم

بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود

 

دامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنم

اورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کو

 

حالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنم

تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی

 

گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می‌زنم

هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل

 

نقش خیالی می‌کشم فال دوامی می‌زنم

دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را

 

این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می‌زنم

با آن که از وی غایبم و از می چو حافظ تایبم

 

در مجلس روحانیان گه گاه جامی می‌زنم

 

گوشه ای نشسته بودم .مطلع غزل را که شنیدم از حال خودم درآمدم ، گویا در آن جمع ،حافظ روی سخنش فقط با من بود.این غزلش از آن نوع غزلهانیست که پراکندگی داشته باشد بلکه از یک نوع انسجام خاصی برخوردار است، بگونه ای که پله پله داشت یک دستور کار را ارائه می داد و در انتها هم نتیجه گیری می کرد.

خلاصه نفهمیدم چطور شد اما ..... بگذریم

آقا سیبیل

خوب به سلامتی از امروز صبح آتش بس بین لبنان و اسرائیل پس از یکماه جنگ برقرار می شود.یک ماه ویرانی و مرگ . اسرائیل از بابت قطعنامه از آمریکا تشکر کرد ، لبنان و سید نصرالله آنرا پیروزی مقاومت دانستند. آدم حیران می ماند از این همه تناقض ، آشوبی برپا می شود ، عده ای کشته می شوند زیر ساختها و سرمایه یک مملکت به باد میرود گروهی آواره می شوند و بعد از پیروزی دو طرف یاد می شود.همین کشورهائی که قطعنامه آتش بس را صادر کردند خود بانیان این اختلافات هستند(البته به همراه گروه دیگری ) و حالا هم آمادگی خود را برای بازسازی ویرانی ها اعلام کرده اند. خنده دار است .حیف از آنها که بی گناه کشته شدند.

***********

اگر این پیامهای استریلیزه شده در مورد روش صرفه جوئی در مصرف انرژی را وسط سریال نرگس نمی چسباندند اتفاقی می افتاد. تا کی می خواهیم با این روشهای کلیشه ای و تابلو فرهنگ سازی کنیم .آنقدر خشک و مصنوعی این قسمت را بازی می کنند که کاملا معلومه دیکته شده است. اگر یه سریال بسازند و توش پیام میام نباشه آیا واقعا می میرند؟

امشب هم که قراره مجلس ختم نرگس برگزار شود و ستاره اسکندری جایش بازی کند . همین چند قسمت قبل روی قبر مادرش شیون و ناله  ومی کرد که چرا رفتی و مرا با خودت نبردی . ای عجب از این روزگار .

اما شخصیت طراحی شده برای نرگس بیش از حد مثبت است .آنقدر که خیلی مواقع غیر باور نشان می دهد.یه دختر به طرز غلو آمیزی رافع همه مشکلات و کمبودهاست و در اداره تمام کارها حتی سرکشی کردن به دیگ برنج (با چادر) وسط  مراسم جشن عروسی هم مشارکت می کند.

شوکت هم همین گونه است . این هم کینه ای بودن هم خیلی عجیب است . نمیدانم چرا می خواد تمام عقده هایش را سر نرگس خالی کنه؟ بنظرم زنش با این پنهان کاریهاش بیشتر از حرفهای نرگس شخصیتش را خرد کرد . بهتر بود اول او را سه طلاقه می کرد بعد می رفت سراغ نرگس مادر مرده!! اما حسن پور شیرازی با اون سیبیلهاش براستی نقشش را خوب ایفا می کند. وقتی با بازی اش در فیلم "مهمان مامان" مقایسه کنیم متوجه می شیم چقدر جا افتاده است.

باتو ستاره می شوم

همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم
از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم
دوباره با سلام تو تازه تازه می شوم
با نفس ساده تو غرق ترانه می شوم
از سایه های ملتهب همیشه می گریختم
 با رفتن تو هر نفس بغض دوباره می شوم
ناجی شام شوکران؛ با دل عاشقم بمان
به حرمت حضور تو چون تو یگانه می شوم 
خانه به خانه دیدمت همچو فسانه دیدمت

باتو ستاره می شوم باتو ستاره می شوم

اعتیاد

هفته ی پیش فرصتی پیش آمد تا به دیدن یک دوست قدیمی بروم. کسی که سالها در راهنمائی و دبیرستان در یک مدرسه بودیم و چهار سال آخر هم در یک میز کنار هم نشستیم. تو سال اول دبیرستان یکبار بخاطر شلوغ بازی های اون دبیر فیزیک کتک مفصلی به من زد و عینکم شکست!؟

امابا گرفتن دیپلم ، رشته دانشگاهی ما را از هم جدا کرد. با وجود داشتن دیپلم ریاضی ، او به اتفاق چند همکلاسی دیگر رشته پزشکی قبول شد . در طول تحصیل هراز گاهی می دیدمش اما با شروع طرحش دیگر خبری از او نداشتم. ده سالی می شد. آدرس مطبش را بدست آوردم و به سراغش رفتم.

با وجود اینکه ساعت هشت و نیم شب بود اما مطب شلوغ بود. تعدادی زیر سرم و برخی به انتظار معاینه بودند. تو دلم خوشحال شدم که کارش این قدر گرفته اما پشیمان شدم با خودم گفتم این از اون خوشحالی های زشت است . پیشرفت یک نفر در گرو بیماری و گرفتاری دیگران ، اصلا پسندیده نیست.

خواهرش منشی اش بود ، گفت بر حسب اتفاق چون منشی آقای دکتر! امروز مرخصی بوده ، اینجا هستم .طبق تعارف معمول! آن را سعادتی برای خود در این دیدار دانستم.

نگاهی به بیماران انداختم ، تماماً پسران جوان بودند ، موقع ورود دقت هم نکردم تا ببینم این دوست ما دکتر چیست و چه مرضی را درمان می کند.باید منتظر می ماندم تا کمی مطب خلوت می شد . قرار شد از حضورم مطلع نشود. تو این فاصله از حال و احوال دو خانواده اطلاعاتی رد و بدل شد . وقتی گفتم دو تا دختر دارم  خواهرش با یک افسوسی گفت : داود! هنوز ازدواج نکرده ، تو رو خدا !! یه کم باهاش صحبت کن . با تکان دادن سر و تاسف از این موضوع و اظهار هم دردی با او ،  تو دلم گفتم این یکی هم که داره عاقلانه رفتار می کنه می خواهید بدبخت و سیه روزش کنید.

بعد از نیم ساعت تونستم ببینمش ، داود ما حالا شده بود دکتر داود با همان جثه ریز نقش خودش که تو روپوش گشادش و پشت میز طبابت گم می شد . بجز تنک شدن موهای سرش تغییر چندانی نکرده بود  و بقولی مثل خودم (بزنم به تخته) خوب مانده بود .

وقتی هم صحبت شدیم پرسیدم : پزشک چی هستی!؟ کدوم درد و مرض را درمان می کنی؟

گفت عمده وقت من صرف ترک اعتیاد می شود. تمام این جوانهائی را که بیرون این در دیدی همه معتاد هستند و به اجبار خانواده و یا بندرت خواست خودشان مراجعه می کنند.

خانمی با جوانی وارد شدند ، با پاکتی پر از دارو ، تا دکتر پس از تائید اجازه تزریق را بدهد .آن خانم مادر جوانک بود با چشمانی گریان، بعد از خروج آنها ، دکتر گفت ، سه تا پسرهای این خانم معتاد بودند که ترکشان دادم اما این یکی مجدداً مصرف کرده است . برادرش را هم که معتاد بود پارسال ترک دادم و بعد از آن ازدواج کرد و رفت کرمانشاه ولی امروز بهش خبر دادند که دوباره شروع کرده است.

گفتم شاید این ترک دادنها الکی است؟ گفت نه ! سه روز کار داره ، سر ساعت خودش ، حتی به این خاطر جمعه ها هم می آیم مطب تا وقفه ای بین آن ایجاد نشود اما بعد از آن خود فرد و خانواده اش تاثیر گذارهستند که برایشان مهم باشد یا نباشد. مشاوره در ادامه بسیار مهم است که بسیار بی تفاوت می شوند

گفت متاسفانه اعتیاد آنقدر شایع شده که برخی همکاران خود ما مبلغ آن هستند . "کرک"(crack) را جدید ترین ماده تزریقی عنوان کرد که حتی بعضی پزشکان به بیماران خود آنرا پیشنهاد می کنند.

از مجالسی گفت که همین افراد دور هم هستند و اینگونه مصرف می کنند .این سوای قرصهای توهم زای فعلی است. او کرک را خالص تر از هروئین دانست که اعتیاد شدید ی ایجاد می کند.

ساعت 30/10 شب بود که از مطبش اومدم بیرون ، به خوشحالی اولیه ام از شلوغی مطبش و به حرفهای خودش فکر می کردم .دیگر اینها پنهان کردنی نیست ، تو پله ها که می آمدم پائین روی یه تابلوی قدیمی نوشته بود دکتر داود.....متخصص داخلی ، پوست و مو اما بیرون مطب تابلوی نو نوار شده و شیکی نصب شده بود که دیگراز آن عبارتها رویش دیده نمی شد فقط نوشته بود "مشاوره و ترک اعتیاد" .