سه برادر و سه سنگ

سه برادر برای ماهیگیری به دریا رفتند، دچار توفان شدند. توفان در میان اقیانوس آنها را به ساحل جزیره ای متروک کشانید. جزیره بسیار زیبایی بود پر از درخت نارگیل و درختان میوه. یک کوه بزرگ هم در میان جزیره بود. شبی که در جزیره به سر بردند، خداوند در رویایی بر آنها پدیدار شد و گفت؛ اندکی آن سوتر، در کنار ساحل، سه سنگ بزرگ مدور می بینید. من از شما می خواهم که هر کدام یکی از آن سنگ ها را بردارید و هر چقدر دوست دارید، سنگ را به پیش بغلتانید. به نقطه ای که رسیدید و دیگر نخواستید به پیش بروید، همان جا محل زندگی شماست. هر چقدر بالا تر بروید می توانید جهان را بهتر از خانه تان ببینید. این موضوع کاملاً به خودتان مربوط است که سنگ را تا کجا بالا ببرید...سه برادر سه سنگ یافتند، همان طور که خدا گفته بود سنگ ها در کنار ساحل افتاده بود. سنگ ها را غلتاندند. سنگ ها بزرگ و سنگین بودند، غلتاندن شان دشوار بود. طاقت بسیاری می خواست تا سنگ را از شیب ها به بالا بغلتانند. برادر کوچک از پا افتاد و گفت؛ برادران، همین جا برای من خوب است. به ساحل نزدیک است، می توانم ماهی بگیرم. برای زندگی ام هر چه نیاز دارم اینجا هست. برایم اهمیتی ندارد که نمی توانم بیشتر دنیا را از اینجا ببینم.دو برادر دیگر به راه شان ادامه دادند. وقتی در میانه راه صعود به قله بودند برادر دوم هم از پای درآمد و گفت؛ برادر، همین جا برای من مناسب است. مقدار زیادی درختان میوه اینجا هست. هرچه برای زندگی بخواهم هست. برایم اهمیت ندارد اگر نتوانم از اینجا بیشتر دنیا را ببینم.
برادر بزرگ به راهش ادامه داد. راه باریک شده بود و بالا رفتن دشوار. اما او از پای نیفتاد. طاقت آورد تا بتواند هر چه بیشتر جهان را ببیند. با همه تاب و توانش سنگ را می غلتانید. ماه ها سنگ را غلتاند. به سختی آبی برای نوشیدن یا غذایی برای خوردن می یافت. سنگ را به قله رسانید. ایستاد و جهان را نگریست. او می توانست بیش از هر فرد دیگری جهان را تماشا کند. می خواست در همان جا زندگی کند. جایی که نه گیاهی می رویید و نه پرنده پر می زد. برای رفع تشنگی اش تیغه های یخ را می مکید. برای رفع گرسنگی اش خزه می جوید. اصلاً دریغ نمی خورد، می توانست از آنجا به همه جهان بنگرد. تا به امروز سنگ او همچنان در قله کوهی در جزیره هاوایی است...

 

آنسوی تاریکی اثر موراکامی

روز مادر

همینطوری:همانگونه که همه می دانید خانم مهستی چند وقت پیش به علت بیمار دار فانی را وداع گفت. شخصی عنوان می کرد در سال 68 که امام فوت کرد چند ماه بعد از آن هایده هم از  دنیا رفت. امسال هم آیت الله فاضل لنکرانی رحلت کرد و پشت بندش مهستی مرد.

از این موضوع نباید به سادگی گذشت باید دعا کنیم خداوند رهبر را به سلامت دارد تا خدای نخواسته حمیرا را از دست ندهیم.

 

بازهم توقیف

 

 

 

 

بازهم سعید مرتضوی و یک حکم توقیف دیگر بعد از توقیف کامل مشارکت هم میهن هم امروز بسته شد، حیف شد! جالبه گفته شده مراحل دادرسی حکم قبلی بطور صحیح طی نشده، می بینید مردم بازیچه ندانم کاری های یه عده معدود قرار گرفته اند. تو شماره دیروز مطلب خواب بزرگان خواندنی است.کنکاشی است در مورد خواب و تعبیرات آن و اشاره است به حرفهای جنتی فکر می کنید در این توقیف جنتی دست داشته؟ من که گمان نمی کنم.

تصور من این است که تصویر تمام قد این آقای همه کاره بوده که نحسی اش گریبان این روزنامه را گرفته ، فکر کنم هم از صدقه سری مقاله های آتشین فاطی خانم رجبی باشه که رئیس جمهور بر مناصبش اضافه می کنه. نگاه به قیافه وارفته اش نکنید از هر لحاظ توپه توپه...

هم میهن توقیف شد

بازهم سعید مرتضوی و بازهم یک باستان شناسی در احکام قضائی. حیف شد. مقاله خواب بزرگان را  بخوانید .فکر نمی کنید کار کار جنتی باشه؟