زنگوله ای جا مانده از کارت سوخت

بعد از اینکه پیشنهاد شد زنگوله به دستگاهها کارت خوان بنزین بسته شود تا راننده حواس پرت که امروز خیل فراوان آن در جامعه روانند بفهد و کارتش را تو دستگاه بجا نگذارد. حالا گوئی یک نفر پیدا شده و به مسئولین محترم رسانیده که می بایست برای این کارتها رمز قرار دد تا اگر هم کارت گم شد به راحتی نتوان از آن بهره برد.

راستی چرا این به ذهن من نرسید. اون موقع ها که کمی جوان تر بودیم و با بچه های نخبه می گشتیم وقتی یکی یه پیشنهادی می کرد که در عین بدیهی و مستدل بودن  به راحتی ازش چشم پوشی شده بود عنوان می شد چرا این به فکر من نرسید.

حالا هم آقایان به صرافت افتادند که می توانستند چنین کاری را هم انجام دهند ولی نشده است.و حالا هم که به فکرشان رسیده متخصصین اجرائی نمودن آن را زمان بر دانسته اند. چرا که ساختار آن به هم می ریزد.

خوب به هر حال هنوز دوره انقلابی آزمون و خطا در این مرزو بوم به انتها نرسیده است و ما محکومیم تا تاوان ندانم کاری دیگران را پس دهیم.

وای به روز بد بینی

فصل ، فصل اعدامه، هر گوشه ای را نگاه می کنی یکی بالا داره، تلویزیون ، اخبار آن هم در تمام بخشهای خبری ، روزنامه ها، حتی اگر کسی اینها راهم نبینه و یا نخوانه تو خیابان هم شاهد همین صحنه هاست. امروز تو خیابان بخارست دو نفر شاد و خندان اعدام شدند دیروز تو مشهد تو یه پارک 2 دو نفر بالای دار رفتند البته بگیر و ببندها هم که جای خودشو داره امروز تو جمهوری ریختند تو مانتو فروشی ها و بسیاری از اونارو پلمب کردند.هفته پیش به بهانه جلوگیری از قاچاق موبایل مغازه های طبقه پنجو پاساژ علا الدین را بستند. حالا می گم شما باور نکنید یه خبرهائی هست ، نه اینکه اینها خبر نباشه، چرا هست، ولی اینها پیش زمینه است. تازه من خوشبین هستم وای به روز بد بینی.

 

جلب توجه

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود باسرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان ازبین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخوردکرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دیدکه اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و اورا سرزنش کرد.پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند. پسرک گفت:"اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبورمی کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم". مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادرپسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد.در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوندبرای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف میزند. اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبورمی شود پاره آجربه سمت ما پرتاب کند. این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه !

اریکه قدرت ملی

روز شنبه ای موفق نشدم فینال مسابقه فوتبال جام ملتها آسیا بین عربستان و عراق را ببینم.اما وقتی از نتیجه آن با خبر شدم و دیدم عراق قهرمان شده ، خیلی خوشحال شدم. شاید اگر ایران با اون همه ادعایش قهرمان می شد این اندازه خشنود نمی شدم. ملتی که هر روز در معرض جنگ و ترور قرار دارند و همین هفته گذشته خوشحالی اشان در پیروزی بر استرالیا به خاک و خون کشیده شد امروز با قدرت فاتح جام آسیائی شد و توانست تمام تیمهای پر امکانات را کنار بزند.حتی عراق در زمان صدام حسین که تیم فوتبالش زیر نظر مستقیم پسرش اداره می شد همه امکانات را هم در اختیارش بود به چنین عنوانی دست نیافت.

اینجاست که حرفهای مربی وطنی تیم ایران که اطرافیان متملق و چاپلوسش عنوان ژنرال را برای او برگزیده اند شنیدنی است که بعد از بازی خود را مقصر شکست می داند ولی پس از بازگشت در مصاحبه های دیگر وقتی از او علل شکست را جویا می شوند نبودن امکانات و سنگ اندازی دیگران را بیان می کند. مربی برزیلی تیم پیروز عراق اعلام کرد دیگر مربی این تیم نخواهد ماند ولی ژنرال تیم شکست خورده ایران نه تنها خیال رفتن ندارد بلکه ادعا دارد که تیمش بهترین بازیهای چند سال اخیرش را انجام داده است.

اما تو این مملکت  وقتی بازیکنی مزه پول زیر دندانش آمد و قراردادهای 400 یا 500 میلیون تومانی می بندد دیگر تعصب و غیرت را کنار می گذارد مربی هم وقتی سیاسی کار شد کار هیچکس دیگری را قبول نداشت بهتر از این در نمی آید

جالب آن است همین ها که زمانی منتقد پروپا قرص برانکو بودند امروز همان تیمی را به مسابقات بردند که توسط او تشکیل شده بود.

********

آیه الله علی مشکینی درگذشت. راستی چرا تو مملکت ما یک نفر با داشتن 86 سال سن و چندین نوع بیماری و کهولت سن از اریکه قدرت پائین نمی آید تا مگر مرگ او را از زندگی و پست و مقام ساقط کند.این احساس تکلیف در خدمت به اسلام و مسلمین حد و مرز نداره؟ و تازه پس از مرگش ، بازماندگان، فقدانش را ثلمه عظیم در جهان بشریت !! قلمداد می کنند. نمی دانم! شاید عقل ما به اندازه کافی قد نمی ده تا این وضعیت را درک کنیم