عید غدیر مبارک

 

سرمای هسته ای

در حالیکه رئیس جمهور منتخب در حال گشت و گذار در هوای خوب خوزستان بود مردم سقز ده روز را درسرمای ۳۰درجه زیر صفر در حالی گذراندند که گازشان قطع بوده و برای اعتراض  تجمعی مسالمت آمیز انجام دادند که نیروی انتظامی آن را برهم زده است.

گفته: مردم دنیا از ما می خواهند که آنهارا نجات دهیم .واقعا اینها توهمات نیست. بدبخت ملتی که سرانش چنین کسانی باشند. خوشمزه آنکه لاریجانی پا شده رفته چین تا برای مسئله هسته ای راه حلی بیابد. چین خودش به این قطعنامه رای مثبت داده ، حالا رفتیم با آنها مذاکره کنیم که چی بشه؟ ما را نجات بدهند. رئیس جمهور چین هم گفته : ایران باید پاسخ جدی به قطعنامه بدهد. ایشان یعنی لاریجانی هم گفته اگر زیاد ما را اذیت کنید از ان پی تی خارج می شویم !! و آقای توهم نیز گفته تو دهه فجر جشن هسته ای برگزار میکنیم.

شک نداشته باشید آمریکا و متحدانش از خروج ایران از ان پی تی بیشترین بهره برداری را خواهند کرد. واگر تا الان هم خارج نشده ایم بخاطر یه ذره آینده نگری در سیستم دیپلماسی ماست و آنچه مشهود است تفرقه فکری است که در این سیستم نمایان شده است. و عده ای غوغاسالار (یاد فیلم مکس افتادم) تصمیم گیرنده این کار شده اند که دودش به چشم همه مردم خواهد رفت. من نمیدانم اگر این شازده عنوان می کند که 200 مصوبه برای توسعه خوزستان و یا فلان تعداد برای پیشرفت آن یکی استان تصویب شده ، با تصویب آن که دردی دوا نمی شود تمام اینها کارهای اجرائی است و کار اجرائی برای سروسامان دادن به این مشکلات فضای آرام را می طلبد با این جنجالها و گردن کشی ها که تمام دنیا را علیه خود شورانده ایم که نمی توان سازندگی کرد. ببینید آن موقع که شعار تنش زدائی بود و با دنیا گفتگوی تمدنها می کردیم روند اقتصادی ما چه جوری بود حالا که همه بر علیه ما هستند واویلا. عجیب پیگیر اخبار این موضوع هستم و یقین دارم که حل این موضوع نقطه عطفی یرای مردم ما خواهد بود حال با چه قیمتی نمی دانم.

وقتی ما توانائی تولید گاز مصرفی مردم خودمان را نداریم تولید سوخت هسته ای چه معنا دارد .راستی آیا مردم سرما زده سقز هم جشن هسته ای خواهند گرفت؟

 

جهان پهلوان

اسم من غلامرضا تختی است و در شهریور 1309 در خانی آباد تهران متولد شدم ، خانواده ی ما از خانواده های متوسط خانی آباد بود ، پدرم غیر از من دو پسر و دو دختر دیگر هم داشت که همه آنها از من بزرگتر بودند ، پدر بزرگم "حاج قلی" ، نخود و لوبیا و بنشن می فروخت ، پدرم تعریف میکرد که حاج قلی توی دکانش روی تخت بلندی می نشست و به همین دلیل مردم خانی آباد اسمش را گذاشته بودند "حاج قلی تختی" وهمین اسم به ما منتقل شد و نام خانوادگی من نیز همین است .

نخستین واقعه ای که بیاد دارم و ضربه ای بزرگ بر روح من زد ، حادثه ای بود که در کودکی برای من پیش آمد ، پدرم برای تامین معاش خانواده پر اولاد ش ، مجبور شد که خانه ی مسکونی خود را به گرو بگذارد ، یک روز طلبکاران به خانه ی ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند ، و ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم .

به نظرمن تاریخ تولد و مرگ یک انسان،همه ی زندگی او را تشکیل نمی دهند ، آنچه که زندگی یک مرد را ازلحظه ی آغاز ، از روز تولد تا لحظه ی مرگ می سازد ، شخصیت ، روحیه ، جوانمردی ، صفا ، انسانیت و اخلاقیات اوست

 

 

قصه است این، قصه، آری قصۀ در دست
شعر نیست،
این عیار مهر و کین و مرد و نامرد است
بی‌عیار و شعر محض خوب و خالی نیست،
هیچ، همچون پوچ، عالی نیست.
این گلیم تیره‌بختی‌هاست.
خیس خون داغ سهراب و سیاوش‌ها
روکش تابوت «تختی»هاست.
این گل آذین باغ جادو، نقش خواب‌آلود قالی نیست.

 

دعا کن

 اغلب ما آدما هزار تا رنگیم

توی افکار دروغ خیلی زرنگیم

رسممون شده مثِ هابیل وقابیل

واسه هم چاقو بدست،دست به تفنگیم

از یه شب نمیشه صد ساله جلو رفت

نمیشه بی خستگی فکر دِرو رفت

روزیِ ما دست اون خدای پاکه

نکنه دین پای ثروتی گِرو رفت

آجری روی آجر جا نمی گیره

تا خدا دست جماعت و نگیره

آدما رسم رفاقت رسم عشقه

نکنه عشق توی سینه ها بمیره

اگه بیماری دعا کن فرجی شه

اگه مسکینی دعا کن مددی شه

اگه تنهایی دعا کن کرمی شه

اگه خسته ای دعا کن نفسی شه

مثل سنگ آدم نمی تونه بمونه

نمیشه تو بغض تنهایی بخونه

زخم دنیا مالِ امتحان ما بود

کیه که جراحت ما رو بدونه؟

خار آخرت ،زمین خورده ی دنیا

میشه امروز برسم به صبح فردا؟

تا غروب راهی نمونده بی خیالم

اینبارم باز دل و میزنم به دریا

شبِ من لحظه ی کابوس غباره

دل من غریبه ی شهر و دیاره

فرصت رسیدن خورشید هستی

فکر کنم برای من دیگه محاله

اگه دلگیری دعا کن که خدا هست

اگه مجنونی دعا کن که صفا هست

اگه مجرمی دعا کن که شفا هست

اگه مظلومی دعا کن که جزا هست