عکس امام تو ماهه ؟

پنجشنبه ای تو مسیر داشتم ویژه نامه" هفت روز" همشهری را می خواندم .ویژه نامه ای که پنجشنبه ها ضمیمه روزنامه است.موضوع این هفته اش هم شب یلدا بود.عکس فوق درست به همین اندازه در پائین یک ستون شعر بمناسبت این شب چاپ شده بود. اتفاقاً عکس را هم دیدم اما تصور نمی کردم که این عکس دستاویزی علیه یک روزنامه دیگر شود. غیرتمندان جامع نگر ما می گویند تصویر این پیرمرد در ماه امام است!!

حال اگر تصویر امام هم باشد مگر موقع انقلاب نمی گفتند" ممد...تو چاهه   عکس امام تو ماهه" حالا چون این کلاه بوقی سرشه بد شده ، بابا این تصویر بابا نوئله .

اینها که چنین تصوراتی به مخیله اشان می رسد فکر نمی کنند که تو این اوضاع واحوال کی جرات می کند چنین کاری انجام دهد. اما شبهه برانگیز است. مردم ما هم که خدای شبهه و شائبه هستند.هر چیزی را به بدترین شکل و توهین آمیز ترین حالت آن تفسیر می کنند.

خاطرم میاد سال 71 مجله علمی فاراد عکس فوتبالیستی را چاپ کرد که از دید همین آقایان سرش شبیه امام بود.شیشه های دفتر مجله را پائین آوردند و مدیر مسئولش را دادگاهی کردند.

البته تا این لحظه خبر توقیف آن نیامده اما با توزیع این عکس در نمازجمعه و فضای خفقان آور حاکم بر مطبوعات هیچ بعید نیت چنین اتفاقی بیفتد.شاید دولتیان حاکم که انتخابات شورای شهر را به طیف قالیباف باخته اند برای تلافی از شهرداری و شورای شهر، ارکان این روزنامه پر طرفداررا نیز همچون ایران به نفع خود مصادره کنند.

بازی یلدا

این بازی یلدا هم ابتکار جالبی بود. کلی فکر کردم تا 5 تا خاطره از خودم بنویسم .

1-زمان انقلاب ، تو آذر یا دی مدارس نیز تعطیل شدند. منم بیکار ننشستم توخیابان تهران نو یه مغازه بود که کارش فقط پختن گوش فیل و بامیه بود صبح زود باتفاق بقیه بچه ها جلو مغازه اش صف می کشیدیم و سینی هایمان را پر از بامیه می کردیم و راه می افتادیم تو کوچه ها و می فروختیم. اون موقع کلاس سوم بودم.

2- کلاس چهارم بودم. سر کوچه امان مثل همه کوچه ها و خیابانها روی جوی ، پل سیمانی بود که ارتفاع کمی داشت. بچه ها گفتند کی می تونه از زیر این پل رد بشه ، من با شجاعت ! تمام داوطلب شدم پیرهنم را درآوردم رفتم تو جوی آب و از این سر پل رفتم تا آن سر پل ، پل آنقدر کوتا بود که کمرم به سقف آن کشیده می شد.وقتی بیرون آمدم تمام پشتم از لجن سیاه شده بود . ادامه ماجرا در خانه بود که بماند.

3- -کلاس پنجم  موقع امتحانهای آخر سال که باصطلاح نهائی بود . اوریون گرفتم.بنا به عللی نباید راه می رفتم. مدرسه دیهیم که حیاط بسیار بزرگش هنوز در خاطرم است به خونمون خیلی نزدیک بود. پدرم هر روز که امتحان داشتم مرا بغل می کرد و می برد مدرسه . خیلی خجالت می کشیدم هر کی می دید و می پرسید می گفتم پام درد می کنه نمی تونم راه برم .دروغ چیز خیلی بدیه. به هر ترتیب بود امتحانها را گذراندم.

 4- خونه ما تو تهران حیاط کوچکی داشت. تو خونه همسایه امان درخت شاتوتی بود که یک شاخه اش هم تو خانه ما بود.  تا فرصت پیش می آمد رو دیوار بین دو خانه مشغول توت چیدن بودم . یه روز خواستم از شاخه دیگر آن که تو خود حیاط همسایه بود توت بچینم . پایم را که رو شاخه گذاشتم ، شاخه شکست و افتادم تو حیاط همسایه ، هیچکس تو خانه اشان نبود. با کمک برادرم شاخه را بالا کشیدیم  و آوردیم تو حیاط خودمان، چه اشتباهی ، چه روزی بود آن روز.

5- کلاس کنکور می رفتم دوستی داشتم که سرباز بود و مسئول آموزش شیمیائی بود برایم مقداری پودر گاز اشک آور آورده بود. سر کلاس کنکور تو آموزشگاه پویش درس فیزیک مهندس اهوازی کمی از این پودر را روی کاغذ ریختم و فوت کردم . طولی نکشید که اشک از چشای همه در آمد . مهندس اهوازی بیچاره دیگر نتوانست ادامه دهد کلاس را تعطیل کرد. آنروز هیچکس نفهمید علت چی بود. اگر می فهمیدند؟

 چون خودم دعوت نشده بودم از کسی هم دعوت نمی کنم هر کی دوست داشت برای خودش بنویسه.

پیراشکی خسروی

دیروز عصری رفتم جمهوری ، کاری داشتم ، طبق معمول سری هم به راسته موبایل فروشها و تلویزیون فروشها زدم سر راه هم مشتری پیراشکی خسروی بودم ، قدیمی ترین پیراشکی فروشی تهران که عکسها قدیم تهران و خانوادگی را  برای تماشا به دیوارش زده ، در این مغازه ، پیراشکی حتی یک عدد را هم تو بشقاب! به مشتری تحویل می دهند. فهمیدم شعبه جدیدی را هم افتتاح کرده که از قضا نزدیک خونه خودماست اما پیراشکی خوردن فقط تو این مغازه می چسبه!!!

موقع اذان رفتم مسجد هدایت نزدیک چهار راه استامبول ، جا کفشی هاش مثل کمدهای استخر قفل و کلید و شماره داشت و از کیسه های کثیف و آلوده معمول خبری نبود.

حاج آقا بین دو نماز از شب اول ذیحجه و اعمال این ماه گفت از جمله دو رکعت نماز مستحبی که  گفت آن را با هم می خوانیم که خواند همچنین اعلام کرد فردا جمعه روز اول ماه ذیحجه مصادف با سالگرد ازدواج حضرت علی (ع) و فاطمه زهرا(س) ست.

آخر نماز پیرمردی که دعا و تعقیبات را می خواند اینطور گفت" می گویند!! امشب شب چله است اما بدانید امروز روز شهادت امام جواد بود و امشب شام غریبان اوست ، حالا دوست دارید تا صبح بگو بخند کنید و تخمه بشکنید ، من کاری ندارم ولی آخرتتان را به دنیا نفروشید"

با خودم گفتم حاج آقا می گه فردا روز مبارکیه این یکی می گه شام غریبانه به کدام فتوا عمل کنیم؟

*******

وبلاگها بازی یلدا راه انداخته اند و قرار گذاشتند که هر نفر پنچ چیز از خودش بنویسه که دیگران از آن خبر ندارند و در انتها از 5 نفر هم دعوت کنه که همین کار را انجام دهند. مارا که کسی دعوت نکرد (کی هستی مگه؟) اما فعلا چیزی به ذهنم نمی رسه .پیری هم بد دردیه.نه؟ شبیه منصور شدم تو باغ مظفر.