روز والنتاین

پرداختن به موضوع والنتاین در یک برنامه رادیوئی و آن هم شبکه جوان رادیو مملکت اسلامی ایران گویای بارز این مطلب است که نه تنها شبیخون فرهنگی دشمنان بی دین، سرد و خاموش نشده بلکه تا آنجا پیشرفت کرده که از چند روز قبل از آن مغازه های سطح شهر و حتی دست فروشان کنار خیابان قلب های زیبا و مخملین به مردم عرضه می کنند.

مشتریانش هم عمدتا همان جوانانی هستند که چند روز پیش از این مشکی پوش هم نوا با نوحه سرائی های امثال هلالی ها عزاداری می کردند. برای متولیان فرهنگی کشور این تناقص قابل هضم نیست و آن را با معیارهای بقول خودشان اسلامی همسان نمی بینند. ولی هر چه باشد واقعیت امروز جامعه دینی ماست قرار نیست همه چیز حتی فرهنگ نیز حکومتی دیکته شود اصلا مگر می شود... با تمام این احوال زندگی زیباست ای زیباپسند...

 

ابتکار توالتی

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. و ایرانیها هم رفتند توی یک توالت دیگر و در را روی خودشان قفل کردند. بعد چند لحظه یکی از ایرانیها رفت پشت در توالت آمریکائیها و در زد و گفت:لطفا بلیت!

 

سرانجام، کره شمالی کوتاه آمد

از محور شرارت عراق ایران و کره شمالی تنها ایران باقی مانده است

 

روز سقوط

دیروز ، یک نفر از برج آزادی بالا رفت و در حالیکه سه متر بیشتر نمانده بود تا به نوک برج برسه افتاد و مرد.حتی امداد گران برای او طناب هم پائین انداختند ولی او از کمک گرفتن و استفاده از آن سرباز زد.

آیااین شبیه حال و روز امروز ما نیست؟ما منظورم همین دولتمردان جدید است که به مردم وعده می دهند که یک قدم تا قله پیشرفت نمانده وخودشان را از استفاده از نظرات و هشدارهای کارشناسان بی نیاز می بینند و دیگران را حسودانی می پندارند که به رسیدن آنها به نوک قله پیشرفت حسادت می ورزند. اما کی باشد که آنها نیز دستانشان سست شود وجلوی چشمشان سیاه شود و سقوط را نیز تجربه کنند