عزاداری ما

هر چه فکر کردم دیدم نمی تونم این دو روز را تهران بمونم.شب تاسوعا بعد از اداره راه افتادم رفتم کاشان! آخه این عزاداری ها به دلم نمی چسبه، نمی خوام خدای نخواسته منکر عشق و اردات خالصانه عده کثیری به امام حسین بشم اما حاشیه پردازی زیاد داره. یه موقع می گفتند ببین امام حسین چه جاذبه ای داره که همه جور آدمی به عشق او به سرو سینه می زنه ، درسته، اما ، اما داره.

اما وضع فرق کرده ، امسال دعوای وعاظ و مداحین بالا گرفت.و فشار بر تکایا هم برای برداشتن عکسهای کوچک و بزرگ و جلوگیری از علامت برداری در همین جهت صورت گرفت. کار از یک عزاداری خالصانه گذشته ، همه دنبال منفعتی برای خود می گردند. همانها که از قبل دین نان می خورند.

تو هر کوچه و محله ای را نگاه می کنی با چند میله داربست و مقداری برزنت تکیه راه می اندازند و یه ضبط بزرگ و یه نوار از یک مداح معروف ، آنهم با صدای بلند و تعدادی جوان دور و بر آن این ده شب را تا دیر وقت سر می کنند. نمی دانم این چه عزا داری است که یک نفر به خودش حق می ده نذر کند که مراسمی راه بیندازد که به واسطه آن سد راه مردم بشه و باایجاد سرو صدای فراوان آسایش آنها را تو این ده شب سلب کند.

می دانم اینها عاشقند اینها دلباخته ابا عبدالله و خاندان او هستند و مردم هم به همین عشق تحمل می کنند اما باور کنید صحیح نیست.

همه اش شده چشم و هم چشمی ، این یکی می خواد رو دست اون یکی بلند بشه و دقیقا همون کر کریهای روزمره اینجا هم جریان داره ، و دلمون را هم خوش کردیم که هیات جوانان  راه انداختیم. علت چیه؟

 می دونید! این تنها مراسم خود جوش و فراگیر مردمی ماست . که رگه های حکومتی در آن کمتر دیده می شود . چیزی که در کشورهای دیگر همانندش بسیار وجود دارد اما در قالب جشن و کارناوالهای شادی آور مختلف ، اما اینجا این هیاتهای عزاداری فرصتی شده تا عده ای عاشقانه !! دلی از عزا درآورند.

ادامه دارد

قافله کربلا

هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله                     

این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله                     

یک زن میان محملی اندر غم و تاب و تب است                                                              

این زن صدایش آشناست ای وای من این زینب است            

نماز باطل

زهر عشق حق بهم آویختید

 در رکوعت می به ساغر ریختید

 قبله تو عشق و مستی، قتلگاه

 این مشایخ قبله هاشان بر گناه

 گویمت از هفت رنگان مو به مو

 خرقه پوشان دقلکار دو رو

 سجده بر پست و ریاست می کنیم

با خدا اما سیاست می کنیم

کو نشانی که شما اهل دلید

جملگیتان بر نماز باطلید

می چکد شک بر سر سجاده ها

وای از آن روزی که افتد پرده ها

ما خدایان زیادی ساختیم

مال مردم را به خود پرداختیم

شیر حق برخیز وقت کار شد

بر سر نی رفتنت انکار شد

کاخ ها گردیده مسجد سرفراز

صد رکعت تزویر دارد هر نماز

سجده در مسجد حسینا مشکل است

این بنا از دل نباشد از گل است

این خسان با مال مردم زنده اند

جملگی اندر نماز و سجده اند

دم ز راه و رسم سلمان می زنیم

لاف اسلام و مسلمان می زنیم

کاشکی از نسل سلمان می شدیم

لحظه ای یک دم مسلمان می شدیم

 

نگران نمی شویییییم

برای رفع برخی موانع از روند اجرای پروژه به  به دیدن فردی رفتیم. برای اولین بار بود که ایشان را می دیدم. بعد از تعارفات اولیه، مدیریت پروژه از روند اجرای کار توضیح مختصری داد و علت حضورمان را هم اعلام کرد. در انتها نیز اعلام کرد با تمام این کارها، نگرانیم ! که ناخواسته وضعیتی پیش بیاید که پروژه متوقف شود.

اون آقا که به دیپلماتها بیشتر شبیه بود تمام این مدت سر به زیر بود و با نسکافه اش را هم می زد.

وقتی بحث به نگرانی کشید و مطالب تمام شد سررا بالا گرفت و شانه هایش را بالا انداخت ! و گفت : من هم نمی دانم. بدی کار هم اینجاست. اینکه هیچکس نمی داند چی می شود . همه تو برزخیم .

ناگهان چشمایش را ریز کرد و  رو به من گفت: شما.....؟ شما که نسل سوم سیاستمدارها هستید! فکر می کنی چی میشه؟

من که  خودم را برای پاسخ به هرسوالی در حیطه کاری آماده کرده بودم انتظار چنین سوالی را نداشتم. پاسخی ندادم . تو اون جمع از همه کوچکتر بودم.

منتظر بود چیزی بگویم اما خودش برگشت و گفت : تجربه ثابت کرده از شهریور 20 به این طرف در مقابل تمامی فشار های بین المللی تسلیم شده ایم. و داستان رضاخان و محمد علی فروغی را بیان کرد و ماجرای فرار او از مملکت را که تحت فشار بین المللی انجام گرفت. و به زبان بی زبانی گفت این بار هم در مقابل اجماع جهانی علیه خودمان تسلیم خواهیم شد.

گویا یکبار دیگر تاریخ تکرار می شود. ایکاش  مردم کمترین هزینه را متحمل شوند .