کارت سوخت

اگر این روزها به دفاتر پستی سر بزنید وضعیت تاسف آوری را شاهد خواهید بود. صفهای طولانی برای دریافت کارت سوخت . صرف زمان بسیار و معطلی فراوان برای بدست آوردن جیره بنزین، بنزینی که 20 روز مانده به سهمیه بندی شدنش هنوز تکلیفش مشخص نیست.

توزیع کارت  شبانه روزی شده آنهم با چه نابسامانی ، دیشب سر شب سری به اداره پست زدم نسبتاْ شلوغ بود. کمی ایستادم ببینم اوضاع و احوال چه جوری است.هر کسی از جائی پاشده بود اومده بود تا کارت سوخت بگیره اما بسیاری نمی دانستند چه کار باید بکنند.

 پیرمردی با یه کیسه مدارک اتومبیلش تو صف بود پشت سری اش بهش گفت پدر جان بارکدت را هم داری ؟

 گفت:نه ولی سند ماشین را آوردم!!

گفتند: باید کد 10 رقمی داشته باشی تا کارت به موقع انجام بشه والا معطل می شی. اصلاً از کجا می دانی که تو این اداره کارتت هست؟شاید تو اداره پست دیگری باشه.

گفت اینارو را کی میگی کجا می دن؟

 بهش حالی کردند تو اینترنت باید پیگیری کنی.

گفت : اینی که می گی کجاست؟

پدر جان تو کامپیوتر باید بگردی یا روزنامه دیروز را پیدا کنی.

بیچاره پیرمرد با حیرت به حرفهای کارشناسی شده!! دوروبرش گوش می داد و کیسه مدارکش را محکم چسبیده بود.

دیدم صف خانمها یه چند نفری بیشتر نیستند گفتم می رم و با خانم همسر آخر شب می آئیم و سریع کارت را می گیریم.

ساعت 12:30 شب به اتفاق همسر محترمه رفتیم پست خونه. از سر شب شلوغ تر بود . مردم تا ته کوچه صف بسته بودند . تعداد خانمها بیشتر شده بود گویا بقیه هم همین راه حل را در پیش گرفته بودند.

نهایتاً ساعت 3 صبح پیروزمندانه با کارت سوخت ،‌آنهم از نوع هوشمندش به خونه برگشتیم.

با دیدن این وضعیت بازهم یاد صفهای نفت زمان انقلاب و صف دریافت کوپن جلوی بانکها و.. افتادم. آخر صحیح است اینگونه مردم را در سختی و مشقت قرار دهند. اینها که در توزیع کارت سوخت ناتوان ظاهر شدند چطور می خواهند سهمیه بندی بنزین را به اجرا درآورند. من که چشم آب نمی خوره این طرح به سرانجامی برسه.

می گویند قراره ، احتمال داره ، شاید اتفاق بیفته

خانم نانسی پولوسی رئیس مجلس نمایندگان آمریکا وارد تهران شد و مورد استقبال میلیونها ایرانی که از ساعتها قبل به انتظار او به خیابانها آمده بودند قرار گرفت. جمعیت مشتاق، ماشین خانم پولوسی را چون نگینی در میان گرفته بود و اجازه حرکت به او نمی داد.

همچنین متکی وزیر امور خارجه نیز در شرم الشیخ مصر با همتای آمریکا ئی خودش دیدار کرد.از آنجا که ایشان در برخورد با خانمها همانند ملوان زن انگلیسی با دیسیپلین خاصی خوش و بش می کند و چون خانم کاندولیزا رایس هم یه خانم با شخصیت است ( به قول منصور درباغ مظفر) لازم بود که ایران در این سطح در این اجلاس شرکت کند.

احساس مسئولیت

هیچی سر جای خودش نیست. هر کی تا یه نریبونی بدست میاره به خودش اجازه می ده در هر زمینه ای اظهار نظر کنه . اظهاراتی که می بایست از زبان کس دیگری بشنویم. گویا در تقسیم کار هم آقایان به اشتباه افتاده اند و یا شاید روایتی پیدا کرده اند که اگر اینگونه عمل کنند امام زمان زودتر ظهور می کند.

مثلا در حالی که رئیس جمهور این مملکت بجای ایجاد زمینه فعالیت از مبارزه و برخورد با مفسدان اقتصادی نام می بره و بدون هیچ محکمه ای و بصورت دستور رئیس یک بانک را برکنار می کنه ، رئیس قوه قضائیه از لزوم امنیت سرمایه گذار و لزوم بازگشت سرمایه های خارج از کشور و ایجاد اطمینان در این زمینه سخن می گه. حتی ایشان چند روز پیش در جای دیگری از عملکرد دیوان محاسبات و بازرسی کل کشور که کارشان فقط بزرگ کردن اشکالات کارهای اجرائی بود انتقاد کرد و گفت در طول این سالها هرگز کسی را بخاطر کارهائی که می توانست انجام بدهد و نداد زیر سوال نبردند و هزینه فرصت از دست رفته در هیچ جا مورد سوال واقع نشده است. البته این جای خوشحالی است که رئیس یک قوه این عبارت کلیدی اقتصادی را که بکار می برد اما چه فاید که آنها که باید به این مسائل توجه کنند اصلا تو باغ نیستند و یا تا می آیند یاد بگیرند که اوضاع و احوال چگونه است افتخار خدمتگذاری را به یکی دیگه وامی گذارند.

دیروز وزیر ارشاد از عامل گرانی مسکن صحبت کرده و گفته یک بانک خصوصی باعث و بانی این گرانی بوده و یا در جائی به مطبوعات هشدار داده که زیاد به پرو پای نیروی انتظامی بخاطر مبارزه با بد حجابی نپیچند و الا روزنامه اشان را تخته می کنیم.

فقط یک ساعت

مردی دیروقت ‚ خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟

- بله حتمآ. چه سئوالی؟

- بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟

مرد با ناراحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سئوالی میکنی؟

- فقط میخواهم بدانم.

- اگر باید بدانی ‚ بسیار خوب می گویم : 20 دلار

پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت : میشود 10 دلار به من قرض بدهید ؟

مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال ‚ فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملآ در اشتباهی‚ سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم.

پسر کوچک‚ آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد: چطور به خودش اجازه می دهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سئوالاتی کند؟

بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعآ چیزی بوده که او برای خریدنش به 10 دلار نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خوابی پسرم ؟

- نه پدر ، بیدارم.

- من فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 10 دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست‚ خندید و فریاد زد : متشکرم بابا ! بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت : با این که خودت پول داشتی ‚ چرا دوباره درخواست پول کردی؟

پسر کوچولو پاسخ داد: برای اینکه پولم کافی نبود‚ ولی من حالا 20 دلار دارم. آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ...