خبر مرگ


گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید !.
خبر مرگ مرا از کسی میشنوی
روی تو را کاشکی میدیدم
شانه بالا زدنت را بی قید
و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که عجب
عاقبت مرد
افسوس
کاشکی می دیدم.......

 


آخر هفته گذشته 32 نفر در دریا خزر غرق شدند.و از اول تابستان ۲۹ نفر در رودخانه کرج جان باختند.

هر ساله با شروع تابستان ، آمار اینگونه تلفات اعلام می شود.اما از آنجا که عده ای از ما عادت داریم که دیگران را بی عرضه تصور کرده و خود آسیب ناپذیر بدانیم  علی رغم تمام هشدار ها ناشیانه دل به دریا می زنیم  که نتیجه اش این می شود.

 


این بازی صنعت نفت و راه آهن هم از آن ماجراهای جالب دارد می شود.بعد بازی آخر ، که راه آهن با شهید قندی راهیافته به دسته اول بازی کرد و 6 گل زد و صنعت نفت هم  پیام خراسان را برد شایعه تبانی راه آهن و قندی بر سرزبانها گشت. عادل خان فردوسی پور تو برنامه نود با آوردن فیروز کریمی و سوال پیچ کردن او ابعاد دیگری را از این موضوع باز کرد. حتی فردوسی پور چند روز پیش بخاطر همین بازی ،جایزه بهترین مستند ورزشی را هم برد.

خودم گاها برخی بازیهای لیگ برتر چهارم را پیگیری و یا حتی تماشا می کردم . اما بازی پلی آف دسته یک برای راهیابی دو تیم به دسته برتر را از رادیو شنیدم .شهید قندی که در کل بازیهایش 5 گل نخورده بود تو بازی آخری 6 گل خورد .

 

اما حکایت جالب شکایت صنعت نفت بعد از بازی است . مشخص شده که مقدسی پور نفر بیست ویکم تیم راه آهن بوده و مجوز بازی او کار خلافی بوده که صورت گرفته است.حال که این تایید شده و جریمه بریده اند. قرار شده است که یک بازی بدون تماشاگر بین دو تیم  در  تبریز روز 29 تیر برگزار شود .

این اقدام بی سابقه در جهان است  . تیمی که خلاف کرده باید در تمام بازیهائی که آن بازیکن اضافی حضور داشته می بایست بازنده اعلام شود.

امشب برنامه نود  را حتما ببینید .
و این مطلب بدون شرح

فاطمه فاطمه است


از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار
دشوار است. فاطمه، یک “زن” بود، آن‌چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه‌ی ابعاد گوناگون “زن بودن” نمونه شده بود.

مظهر یک “دختر”، در برابر پدرش.

مظهر یک “همسر” در برابر شویش.

مظهر یک “مادر” در برابر فرزندانش.

مظهر یک “زن مبارز و مسؤول” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌اش.

وی خود یک “امام” است، یعنی یک نمونه‌ی مثالی، یک تیپ ایده‌آل برای زن، یک “اسوه”، یک “شاهد” برای هر زنی که می‌خواهد “شدن خویش” را خود انتخاب کند.

او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ی مدامش در دو جبهه‌ی خارجی و داخلی، در خانه‌ی پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد.

نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.

در میان همه جلوه‌های خیره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌پرواز روح عظیم علی است.

او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش.

این است که علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را.

پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌کند. اینان را “بنی‌علیمی‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”.

شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تکیه می‌کند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.

نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم از “بوسوئه” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از “مریم” سخن می‌گفت. گفت: هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.

هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند.

هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه‌شان را به کار گرفته‌اند.

هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی‌های اعجاز‌گر کرده‌اند.

اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه‌ها و کوشش‌ها و هنرمندی‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: “مریم، مادر عیسی است”.

و من خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم:

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ‌ی بزرگ است.

دیدم فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.

فاطمه، فاطمه است».
دکتر شریعتی                                                                                                    

کوی دانشگاه

مرغ سحر ناله سر کن

داغ مرا تازه تــــــر کن

 

شش سال قبل روز شنبه صبح که از سرویس جلوی دکه نزدیک اداره پیاده شدم تیتر اول روزنامه ها به خاک و خون کشیده شدن کوی دانشگاه بود. راه افتادیم طرف کوی ، با فاصله موانعی ایجاد شده بود، عده ای با چوب و میله و صورتهای پوشانیده ایستاده بودند.همان مانع اول جلوی مرا گرفتند.آخر با این محاسن همه فکر می کردند از انصار هستم.بابک گفت با من است و رد شدیم.چندتا مانع دیگر را هم رد کردیم تا رسیدیم جلوی در کوی ، شیشه نگهبانی خرد شده بود،بابک رفت داخل ، جلوی مرا گرفتند و به داخل نگهبانی هدایتم کردند ، بابک را صدا زدم ، از من کارت شناسائی می خواستند ، بجز کارت ساعت زنی هیچ چچیز دیگری همراه نداشتم .با هزار خواهش موفق شدیم وارد محوطه بشویم .اولین ساختمان را رفتیم داخل ، فاجعه بار بود. تمام درها شکسته و اثاثیه ها خرد شده بود.شیشه ای سالم نمانده بود. آثار دستهای خون آلود بر دیوارها فراوان دیده می شد.

عصر همانروز گروه زیادی از دانشجویان از کوی خارج شده با سر دادن شعار از خیابان کارگر سرازیر شدند.فردا آنروز قرارشد جلوی درب اصلی دانشگاه تجمع برگزار شود. رفتم ببینم چه خبر است.استعفا دکتر معین خوانده شد و شعارهائی هم بر علیه سران مملکت داده شد .برای اولین بار بود چنین صریح ، چنین مطالبی عنوان می شد.

چند روز پر التهاب هم گذشت . عده ای را دستگیر کردند. و فقط یک نفر به جرم دزدین ریش تراش محکوم شد.قاتل ابراهیم ن‍ژاد ، وارد کنندگان آنهمه خسارت ، مسبب نابینا شدن چشم آن دانشجو پزشکی ، پرتاب کنندگان دانشجویان از طبقات بالا به پائین و شکسته شدن دست و پایشان وبسیار موارد دیگر همه و همه بی پاسخ رها شد.

هر سال ، سالگردی بر آن واقعه برگزار می شد . عده ای آن را 16 آذر دیگری می دانستند. اما امروز آرام ترین روز این واقعه بود .دیگر کسی دوست ندارد چیزی بگوید یا دوست دارد و نمی تواند .

جنبش دانشجوئی راهی دیگر برگزید .رادیکال تر شد . دیگر حتی شعارهای اصلاح طلبانه نیزدر آن اثر نداشت.آنانی که باعث و بانی این کار بودند امروز سرمست و خوشحالند .

اما تاریخ با خود روایتهای گوناگونی دارد ، تا کی و از کجا سر بر کند.

خوشبختی

خوشبختی در
فراموش کردن گذشته
غنیمت دانستن حال و
امید به آینده است.
آرتور میلر


به گذشته فکر نکن ، چرا که دیروز به تاریخ پیوسته است
به فردا هم فکر نکن زیرا فردا معما است
اوقات گرانقدرت را برای حل معما های بی جواب هدر نده