خداحافظ

هر که ما را یاد کرد ایزد مراو را یاد باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هرکه اندر راه ما خارى فکند از دشمنى
هرگلى کز باغ وصلش بشکفد بى خار باد



خاتمی رفت .

او خوشحال ترین فرد در این میانه است. او که دومین دوره اش را با گریه آغاز کرد این روزها خنده از صورتش جدا نمی شود.اگرچه همین خنده بود که دل مردم را برد و هشت سال پیش به امید یک شرائط بهتر به او رأی دادند.

اما از امروز مردم از آینده بیمناکند. همه می پرسند چه خواهد شد ؟ این از آن جهت است که هر چه می جوئیم روزنه امیدوار کننده ای نمی یابیم .

نباید بگوئیم دوره خاتمی تمام شد بلکه باید گفت "دوره خاتمی " تازه شروع شده است .مطمئن باشید در آینده این عبارت را زیاد خواهید شنید. آن زمان که مردم عملکرد دولت جدید را ببینند در لحظه لحظه آن با دوره خاتمی مقایسه خواهند کرد و آه از نهادشان برخواهد خواست. همانانی که او را بی عرضه و ناتوان می دانستند آرزوی برگشتن یک ساعت از دوره او را خواهند کرد.

نمی گویم که ضعف و کاستی در کار او نبوده ، اما آنچه گذشت در این هشت سال و بر هر گونه که گذشت شیرین بود.

دولتمردان جدید هم که از امروز می آیند ، حتما نیم نگاهی به دوره خاتمی خواهند داشت.آخر آنان کپی برداران خوبی هستند. ممکن است برای اینکه کم نیاورند از دوران خاتمی کپی های پر زرق و برقی ارائه دهند اما نمی دانند که مردم آگاه تر از آن هستند که دل خوش دارند به کارهای نمایشی ، اما یک چیزرا آنان نمی دانند که خاتمی صاحب اندیشه بود، چیزی که این گروه از آن بی بهره اند.

خرپشته

مطلب جالبی از سعید حجاریان
قصه خانم عبادی بر پشت بام بیمارستان میلاد به همراه فرد دیگری که می خواستند با شاه کلید وارد طبقه یازدهم شوند، آنچنان که کیهان مدعی است به یکی از شوخی‌های زننده در ایران بدل شده است.
چرا وکیل مدافع که عمدتاً هر لحظه که بخواهد بتواند با موکلش تماس بگیرد از طریق غیرمتعارف و دزدکی به اتاق وی در بیمارستان نفوذ کند.
اما به هر حال اینجا ایران است و آنچه در فیلم های تلویزیونی نشان داده می شود برای ما جنبه بدآموزی پیدا کرده است. اما قصه مذکور مرا به یاد قصه مشابهی می انداز که چند سال پیش اتفاق افتاد. قضیه از این قرار بود که بعد از حصر آقای منتظری عده ای دوستان ایشان از طریق منزل احمد آقا منتظری به پشت بام رفته و بعد از عبور از "خر پشته" از بالای بام با آیت الله که در حیاط منزل خود مشغول قدم زدن بودند صحبت کردند. مسئولین قضایی به این نکته پی بردند و خروجی "خر پشته" را با ورق آهن جوش زده و مسدود کردند. با فرا رسیدن فصل زمستان و در اثر بارش برف و باران سخت آن فصل، ناودان پشت بام خانه احمد آقا منتظری مسدود شد و سقف کاه گلی منزل او پر از آب شد و کم کم از داخل اتاق ها با طبله کردن سقف و دیوار از آب به داخل اتاق ها سرازیر شد. خب، طبیعتاً لازم بود که به پشت بام رفته و راه ناودان را باز کنند و آن را اندود نمایند. اما مسأله خیلی جدی تر از این حرف ها بود، به طوری که مقامات قضایی قم می ترسیدند که "خرپشته" را باز کنند. لذا احمد آقا منتظری نامه ای خطاب به آقای خاتمی نوشت و تقاضای رفع مانع کرد. اما قصه تمام نشد. آقای خاتمی هم موضوع را به شورایعالی امنیت ملی برد تا در جلسه شورایعالی امنیت ملی ( با حضور سران سه قوه،‌ فرماندهان نظامی کشور و ...) درباره فک پلمپ "خر پشته" منزل آقای احمد منتظری تصمیم گیری شود. بالاخره تصمیم گرفتند که چند روزی برای مرمت پشت بام جواز بدهند، البته من نمی دانم این مصوبه به تنفیذ رهبری هم رسید یا نه؟
بله، اینجا ایران است و از این وقایع خیلی اتفاق می افتد. وقایعی اتفاق می افتد که قصه خانم عبادی که اصل آن دروغ است، حتی اگر راست هم می‌بود، انگشت کوچک آن هم نمی‌شد.

نشانه



ما انسانها! اغلب مسائل زندگی را با دید شخصی می نگریم و راه حل آن را آنگونه می جوئیم که خود می خواهیم. مناسب است پیش از آنکه با مسئله ای روبرو شویم یک بار آن را از بالا ببینیم چه بسا با این نگرش راه حلی بسیار ساده وجود خواهد داشت.

حکایتی است که دو دوست دو الاغ داشتند که با آنان بار به شهر می بردند و می آوردند و شبها الاغها را در دو طویله جدا می بستند تا با هم اشتباه نشوند.

روزی یکی پیشنهاد داد که بعلت کمبود جا الاغهارادر یک طویله ببندیم و طویله دیگر را بجای انباراستفاده کنیم برای اینکه الاغها هم اشتباه نشوند علامتی بر روی آنان بگذاریم.

هردو بی معطلی رفتند تا نشانی روی آنان بگذارند.وقتی بازگشتند ، اولی گفت من دم او را بریدم ، دومی هم گفت من هم همین کار را کردم.حالا چه کار کنیم؟

مجددا رفتند تا نشان دیگری بگذارند ، وقتی برگشتند هر کدام یک گوش بریده در دست داشتند. اولی گفت کدام گوشش را بریدی ؟ دوستش گفت:گوش راستش . اولی گفت ای داد من هم گوش راستش را بریدم.

باردیگر تصمیم گرفتند نشانه دقیق تری ثبت کنند، رفتند و هر دو چشم چپ الاغشان را کور کرده بودند .هر دو نشستند و فکر کردند که چه کنند که این اتفاقات نیفتد .بالاخره یکی گفت فکری به خاطرم رسید الاغ سفید مال من و الاغ سیاه مال تو !!هر دو با شادمانی به سراغ الاغها رفتند اما الاغ ها ....سقط شده بودند.

تعجب نکنید از این نمونه رفتارها در زندگی های ما بسیار اتفاق می افتد .

 


در خبرها آمده بود که وبا بصورت گستره در قم شایع شده است .در قزوین ، کرج نیز نمونه هائی دیده شده است.

از این صنعت توریسمی که ما در قم می بینیم که از ملیتها مختلف عراقی و افغان و پاکستانی حضور دارند ، نتیجه ای بیشتر از این عایدمان نمی شود.

بزرگترین

آسمان شو، ابر شو، باران ببار

آب اندر ناودان، ناید به کار

 

بزرگترین تلویزیون خاورمیانه در میدان ونک نصب شد. این تلویزیون با وسعت 112 متر مربع در ارتفاع 10 متری از سطح زمین در کنار ایستگاه خطی های میدان ونک برپا شده است. حالا دیگه باید سر به هوا راه رفت و شاهد بمباران تبلیغاتی این رسانه بود.

 

بزرگترین در خاورمیانه ، اولین در خاورمیانه ، بلند ترین ، وسیعترین ، صافترین ، کج ترین ...... در خاورمیانه ، این صفات ترین آن هم در منطقه خاورمیانه را بسیار می شنویم اما به راستی فکر کرده ایم  چرا تو منطقه خاورمیانه به فکر کشورهای نرسیده که چنین کارهائی بکنند. این به خود ما برمیگردد آنقدر از کشورهای منطقه عقب افتاده ایم که انجام یک کار کوچک ، براستی کوچک ، را بگونه ای می خواهیم بزرگ جلوه دهیم تا برخی عقده های عقب افتادگی مملکت را بپوشانیم اما موضوع آنقدر عیان است که قابل پنهان کردن نیست.

سری به دوبی و ترکیه بزنید و یا در سایتها بخوانید. حتی مالزی هم بسیار از ما جلوتر است. آن موقع ما دلمان خوش است که تلویزیون 100 متری نصب کرده ایم .

 



نمایش " مجلس شبیه درذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین" به کارگردانی بهرام بیضائی آخرین اجرای خود را انجام داد .این نمایش که بگونه ای اشاره به قتلهای زنجیره ای داشت با استقبال تماشاگران مواجه شد  بگونه ای که تمام بلیطهای آن پیش فروش شد . اولین جمعه بعداز شروع نمایش رفتم  تاتر شهر تا نمایش را ببینم .سیل جمعیت منتظر پشت گیشه بود . بدترا ز چشنواره فیلم فجر بود.عده ای از شب آمده بودند . چند روز بعد اقدام به پیش فروش کردند که بازهم موفق به خرید بلیط نشدم . حالا هم  گفته می شود بر اساس فشار های سیاسی اجرای آن متوقف شده است زیرا تا 10 روز دیگر  اجازه نمایش داشت . حیف شد.

نمایش " فنز" به کارگردانی محمد رحمانیان با بازی پرویزپرستوئی و ترانه علی دوستی و صدای عادل فردوسی پور هم اکنون در حال نمایش است . اما بلیطهایش تا آخر مرداد پیش فروش شده است .