تفاله چای

بهش گفته بود « هر وقت برام چائی می آری با همون تفاله اش بیار!» چون دیده بود که چطور تفاله های چای داخل چای صاف کن تا پایان وقت اداری و بعضا تا فردای آن روز رو هم می مونند! و بدتر این که هر وقت می خواست چای صاف کنو تمیز کنه ، اونو به لبه کثیف سطل آشغال آبدار خونه می کوبید. یه روز مثل هر روز دیگه ، وقتی واسه کارمند !! چائی می بره ، یادش می ره و چائی اونو مثل چائی بقیه از صاف کن رد می کنه ، به خاطر همین از وسط راهرو برمی گرده و چند تا از اون تفاله های داخل صاف کنو ، همون صاف کنی که آقای کارمند از آن بیزار بوده به داخل استکانش می ریزه!

سرحدات اضطرار

مى بینى چه مى شود؟ تکنیک غربى که به دست انسان شرقى بیفتد؟ مى شود رسیدن به سرحدات اضطرار، هشدار. ماشین دارى اما هوا نه. کوه دارى اما دیده نمى شود. جاده  دارى اما تنگ است. اتوبان  دارى اما مى شود پیاده رو. آپارتمان دارى اما مى شود «فرود»گاه. قرار است زودتر برسى اما شاید هرگز نرسى. احتمال نرسیدنت بیشتر است: یا ذوب مى شوى در یک لحظه پرواز، یا پودر مى شوى و «چیز موهومى» از تو به خاک سپرده خواهد شد.
و این شرقى آرام باطمأنینه دوستدار طبیعت و همدل با زمان، که اصلاً رسیدن برایش نوعى تعلیق بود، مطرح نبود، چه رسد به زودتر رسیدن، موفقیت را در هارمونى مى دید نه در به دست آوردن و خوشبختى را همنشینى با طبیعت و نه تسلط بر آن وقتى مى رسد به سرحدات اضطرار؛ وقتى مرگ همسایه و هم خانه همیشگى اش مى شود و اضطراب مردن در هر لحظه و هر ثانیه، در هر دم و بازدم، هم نفسش مى گردد؛ وقتى مى بیند زمان بى اراده، بى عقل یا بى عشق او مى گذرد؛ براى زنده ماندنش دو راه بیشتر نمى ماند: یا دم غنیمتى مى شود، یا عارف. اگر از غنیمت شمردن دم بترسد، استعدادش را نداشته باشد و امکاناتش را، لذت را مسخره بداند و سرخوشى را سبکسرى، مى شود عارف. و برعکس، اگر عارف را، خسته کننده، هراسان از غیرمترقبه، دلخوش به نسیه و گریزان از نقد ببیند مى شود دم غنیمتى. یکى مى گوید: مرد که مرد. دیگرى مى گوید: همه مى میرند. و اینچنین هر دو مضطرب، ترس خورده در نسبتى که با مرگ برقرار کرده اند معنا پیدا مى کنند و نه در تعریفى که از زندگى دارند. هر دو تن مى سپرند به مردن و زندگى مى ماند بى متولى. دیگر هیچ کس در تدارک زندگى نخواهد بود. زندگى اى که بالاخره باید بچرخد یا بر محور عقلانیت یا بر محور معنا.
انسان غربى که تسلط بر طبیعت و زمان را تجربه کرد _ با موشک و هواپیما و بمب هسته اى و راه آهن و...- آمد سراغ اکولوژى، سراغ رنگ سبز. زد به کوه و دشت، سرکى حتى مى کشد به شرق. اما این «ما»یى که همه نقاط اتکاى باستانى اش را از دست داده، بى آنکه کاملاً بر آن دو همدست قدیمى- زمان و طبیعت- مسلط شود، هر دو در برابرش قد کشیده اند و تمامیت او را تهدید مى کنند، چه کند؟ تکنیک را از او باید گرفت یا شرق را؟ عقلانیت قرار است اسباب امنیت امروز مرا فراهم کند و مذهب آرامش فرداى مرا. در حال حاضر این دو مشغول یکى به دو کردن بر سر حقوق و وظایف یکدیگرند، تقسیم حوزه مسئولیت: دنیا مال تو؟ آخرت مال من؟ یا اینکه مثلاً: من هر دو را مى خواهم. اینکه چه باید کند، امرى است. چه مى کند؟ تا اطلاع ثانوى آنچه امنیت و آرامش مى دهد جادو است. ما فکر این موقعیت هاى برزخى را نکرده ایم. در برزخ است که تکلیف پس از آن رقم مى خورد. معلوم است: ما در حال گذاریم اما علم تاریخ نشان داده که حرکت انسان در زمان(همان تاریخ) پلکانى نیست (از ساده به پیچیده)، ژنتیکى است. در نتیجه معلوم نیست ما از چه گذشته ایم و براى رسیدن به کجا گام برمى داریم؟ پس از برزخ چه چیز در انتظار ما است؟ در موقعیت هاى برزخى ما براى تعیین سرنوشت خود سراغ رمال ها، جن گیرها، فال بین ها مى رویم و در این میان مذهب و عقل هر دو مى شوند دنیاهایى کم تردد. فال بین، صاحب آن فضیلت، آن حکمتى است که دیگران گمش کرده اند. او پاسخگوى سئوالات روشن و دقیق من است: مى روم یا محکوم به ماندنم؟ به دنبالم خواهد آمد یا محکوم به تنهایى ام؟
-
خانم، شما را طلسم کرده اند. در غذاى شما گردى ریخته شده.
-
چشمان حسود به دنبال شمایند و کانون خانوادگى شما را در معرض نابودى قرار داده اند. اجنه به دنبال شمایند. ظاهراً یکى از آنها به شما علاقه پیدا کرده و رهایتان نمى کند.
اولى را خطاب به یک پزشک گفت. مخاطب دومین جمله یک حقوقدان و سومى یک ریاضیدان بود. اولى سال ها بود مى خواست به قصد تحصیل به هرجا که اینجا نیست برود. دومى مشکلات خانوادگى پیدا کرده بود و سومى از زندگى بى اتفاق کارمندى خسته شده بود. نطق بالا- بلند در رثاى عقلانیت مدرن، ضرورت نگاه علمى- کاربردى و... توسل به جرجیس هاى عالم علم فایده نداشت. ذکر پى درپى آیاتى چون: ان الله لایغیر القو.....،» و دیگر احادیث نبوى هم افاقه نکرد. رمال البته گفته بود این آیات را بخوان، فوت کن، و... تا طلسم زندگى ات باز شود. مقصود چیست؟ مقصود اینکه: رابطه ما را با اکنون، با اینجا، با زندگى نه جرجیس هاى عصر مدرن و نه پیامبران عهد عتیق که رمال ها رقم مى زنند. شاید هم هر سه با هم.
حقیقت چیست؟ خیلى معلوم نیست. اما این که حقیقت- عقل انسانى باشد یا امر قدسى- در دوره هاى مختلف زندگى اجتماعى ما و توسط آدم هایى چون ما چگونه زیست مى شود را باید وارسى کرد. بلایى که ما بر سر هر یک مى آوریم.
حقیقت عقل و مذهب هر چه باشد همه علماى علوم انسانى، روشنفکران- دینى یا غیردینى- علماى مذهبى اگر نگران عقلانیت مدرن و یا نگران سرنوشت حقیقت دین هستند باید درباره شرایط زیست آن صحبت کنند. حقوقدان، ریاضیدان و پزشک ما را قانع کنند که مى شود جور دیگرى اضطراب هاى خود را پاسخ گویند وگرنه به چه کار مى آیند؟ به چه درد مى خورد این همه حرف؟
نسبت من با مذهب زمانى سنتى بود، بعد شد ایدئولوژیک، بعد شد فلسفى، بعد شد سیاسى- قضایى و حال شده است جادویى.
تا اطلاع ثانوى ما باید همچنان سوگوار و داغدار بنشینیم و ببینیم ایمان ما چه بر سر عقل مى آورد و بى عقلى ما چه بر سر مذهب؟
بشر براى نفس کشیدن یک لقمه هوا- امید- مى خواهد. این هوا را که به من خواهد داد؟ عقل (تکنیک)؟ مذهب؟این شهر را طلسم کرده اند. این را همان فال بین، همین دیروز مى گفت. راست مى گفت؟

«سوسن شریعتی»

نتایج تحریم

در این دوران پرفراز ونشیب پس از انقلاب ، هر جا منافع حاکمان اقتضا می کرد پا دشمنان را در جای جای مشکلات مردم به میان می کشیدند و علت دشمنی  دشمنان را بغض و کینه ای می دانستند که از سرنگونی ر‍ژیمی شاه به دست مردم در دلشان بوجود آمده بود.

حضور دشمن ، ترفند دشمنان ، تبلیغات دشمن ، دشمن قسم خورده ، دشمنان اسلام و مسلمین‌، سردمداران استکبار جهانی و بسیار عباراتی از این دست وارد کلام خطیبان ما قرار گرفت و روزی نیست که از رسانه ای چنین عبارتی نبینی و یا نشنوی .

اما در تعجبم چرا در حوادث سقوط هواپیماها هیچ موقع حرف و سخنی از دشمنان به عمل نمی آید؟

چرا نمی گویند تحریم آمریکا باعث این مصیبت برای ما شد؟ چرا نمی گویند عامل این صدها جنازه سوخته ، مادران و همسران داغدیده ، استکبار جهانی و در راس آن آمریکای جهانخوار است؟

اگر بگویند ، آن موقع این رجزخوانی های چند ساله را چه کنند ؟ این که تحریمهای دشمنان در ما اثری نداشته است! اینکه با وجود تحریم آمریکا ، به دست متحصصان ایرانی به پیشرفت رسیده ایم .

من منکر برخی پیشرفتها نیستم .حال در سایه تحریم بوده و یا نبوده  ، لکن خوب است واقعیات بدون پرده پوشی گفته شود . در اینجا آمریکا پیروز شده است. البته این پیروزی کثیفی است .ولی در جنگ که حلوا خیر نمی کنند.هر کشوری با حربه هائی که در اختیارش است مقابله می کند. مگر ایران بارها نگفته اگر چنین و چنان شود جلوی صادرات نفت را خواهد گرفت.

فکر کنیم چه هزینه هائی از همین یک قلم تحریم هوائی پرداخته ایم . چرا امروز بعضی ها آدرس غلط می دهند که دولت قبلی بجای 60 میلیون خرید هواپیمای تشریفاتی باید ناوگان هوائی را درست می کرد. راست و حسینی بگوئید آمریکا تا اینجا در زمینه تحریم پیروز شده است . و دیگر آنکه ، ارتش که تحت فرماندهی کل قواست ، کاری که به دولت نداشت حداقل آنجا را درست می کردند. حالا هم بعد از 27 سال ، این چهار سال هم صبر می کنیم تا ببینیم که این دولت فخیمه چه گلی به سر ما می زند.

و مطلب آخر اینکه ، آنانی که امروز سینه سپر می کنند و از نترسیدن از رفتن به شورای امنیت و تحریم بین المللی سخن می گویند ، خشک مغزانی هستند که هزینه های جانی و مالی تحمیل شده به این ملت از قبل تحریمهای این چند ساله برایشان به اندازه ذره ای اهمیت ندارد.

جام جهانی

دوباره رئیس جمهور ما با سخنانش علیه اسرائیل خبرساز شد.  بخوانید .من که فکر می کردم بعد از خاتمی با آمدن این آقا دیگر مورد توجه جهان نخواهیم بود اما حالا می بینم خیلی بیشتر از گذشته دنیا روی ما حساس شده است. حرف از دهان این در می آید تمام دنیا واکنش نشان می دهد. آنقدر بد حرف می زند ، فی الواقع این لحن سخن اوست که حساسیت برانگیز شده است به بیان دیگر زبان دیپلماتیک بلد نیست. تو همین اجلاس کنفرانس اسلامی تمام سران با گذاشتن گوشی ، ترجمه سخنان ، سخنران جلسه را می شنیدند اما ایشان از آنجا که به همه چیز شک دارند مترجم را بغل دستش نشانده بود تا در گوشی برایش ترجمه کند. صحنه قشنگی نبود.

 

گفتم تا احمدی نژاد پایش را گذاشت تو فرودگاه مهرآباد هواپیما سقوط کرد. یکی از احتمالات مطرح شده در خصوص سقوط هواپیمای خبرنگاران و تاخیر در اجازه فرود به آن ، جریان سان و بدرقه رئیس جمهور در فرودگاه بوده است . بخوانید

 

قرعه کشی جام جهانی هم انجام شد. تلویزیون هم مراسم را با اعصاب خردی بخش کرد .نفهمیدیم قرعه صربستان را چه کسی درآورد.البته همین اندازه که پخش شد بخاطر این بود که گرداننده آن آقا بود و الا....

نمی دانم اگر دیدن بعضی صحنه ها اشکال داشت چرا آقایان دادکان ، نوآموز ، آصفی در آنجا حضور داشتند و آنچه برای ما مردم حرام بود برای آنها اشکال شرعی نداشت. بگذریم! ایران با مکزیک ، آنگولا و پرتغال همگروه شد .لینک .